بعد از نهار آمدند و به امیر مفخم گفتند رضاشاه شما را احضار کرده که چهار بعدازظهر به دربار بروید. به من گفتند شما در خانقاه می مانید یا می آیید؟ گفتم می آیم. با هم سوار ماشین ایشان شدیم ماشین بسیار کم بود تازه روزی بود که راهنمایان شهربانی (نظمیه) سرچهارراهها جلو ماشین ها را می گرفتند و ایست می دادند امیرمفخم ناراحت شد ولی گفت من هم قبول می کنم و عمل کرد و بعد در باستیان من پیاده شدم و امیرمفخم عازم دربار رضاشاه شد. امیرمفخم مورد علاقه شاه بود هر چند در تبریز با محمد علی میرزا بود و همکاری داشت شاید علت علاقۀ او (پهلوی) به امیرمفخم این بود که در قامشلوی اصفهان و اسب دوانی و حضور بختیاریها جوانهای بختیاری درصدد ترور رضاشاه بودند و امیر مفخم و بعضی دیگر مانع شدند. بد نیست دربارۀ این دو نفر خودخواهی و جاه طلبی و مستبدی آنها اطلاعاتی را که دارم بنویسم. در بختیاری موقعی که امیر مفخم ایل خانی و حاکم مطلق می خواست بشود پیشنهاد کرده بود بعضی ادارات و محکمه های عدلیه باید منحل شود تا من بتوانم حکومت کنم و مورد موافقت قرار گرفته بود. در همان روزی که از خانقاه به ملاقات رضاشاه رفت با کفش سرپایی پاشنه دار که علما می پوشیدند می خواست برود. میرزا حسن خان افراسیابی پسر افراسیاب خان اهل حدود گنبد و گرگان که پدرش قاپوچی اندرونی امیرمفخم بود و حتی برادرهای بهجت السلطنه (خانم امیرمفخم) بدون دستور و اجازه قاپوچی نمی توانستند خواهرشان را ملاقات کنند، به امیرمفخم عرض کرد که بروم کفش واکس زده بیاورم، با این کفش سرپایی نروید و قبول کرد آن وقت ملاقات شاه باید با لباس دکولته و دکمه های بسته و کلاه پهلوی انجام می شد و امیرمفخم آخوند مسلک بود و با نماز و روزه و غیره در این ملاقات که پالتویش را در اطاق انتظار بیرون آورده بود نزد شاه می رود. شاه می گوید پالتو را بیاورند و بپوشد که سردش نشود.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 167