یکی از خوانین و سادات به اسم سعیدخان جاپلقی حسب الامر امیرمفخم با یدالله خان پسر امیر به جنگ سالارالدوله می روند و از ترس توپ که به ساختمان آنها خورده بود فرار کردند و برگشتند. سعیدخان در باغ امیرمفخم در امیریه خمین، خدمت امیر می رسد، امیر به او فحش می دهد و می گوید چرا برگشتید و فرصت جواب به او نمی دهد و یک کلوخ (کلوخ خاکی است که در اثر رطوبت به هم متصل است) برمی دارد و به بدن سعیدخان می زند و فحش می دهد سعیدخان که در قتل مرحوم آقا میرزا محمد مهدی خوانساری مقصر تام بود از روی زمین کلوخ برمی دارد و دو دستی تقدیم امیرمفخم می کند و قضیه خاتمه می یابد.
از جنگ با سالارالدوله و قصر شیرین و غرب یک مطلب کوتاه دیگر می نویسم. نصرت الله میرزا سردار حشمت برادر خانم امیرمفخم نیز با عده ای سرباز علیه سالارالدوله و له امیرمفخم در جنگ بود وقتی احساس می کند که سالارالدوله فتح می کند به سالارالدوله ملحق شد و به خدمت او رسید و از قشون امیرمفخم کنار رفت سالارالدوله در قسمت غرب پیشرفت کرد و سردار حشمت را به حکومت گلپایگان و خمین و خوانسار منصوب نمود سردار حشمت با حالت فتح و فیروزی به حشمتیه یک فرسخی خمین باغ و عمارت و ملک خود آمد من به اتفاق علما و مرحوم آخوند ملا محمد جواد ـ مسن ترین اسَنّ و اکبر علما ـ در ماه رمضان به دیدن او رفتیم من از اصفهان به خمین رفته بودم و با او و خانواده اش همگی روابط داشتیم و او مأمور دستگیری قاتل پدر ما هم بود و قاتل را دستگیر کرد وقتی به دیدن سردار حشمت رفتیم روزه نبود و مشغول کشیدن سیگار شد مرحوم آخوند گفت ماه رمضان روزه می خورید؟ میرزا رحیم خان فرنقی منشی سردار حشمت مجال به او نداد و گفت حضرت اقدس والا
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 30 مسافر هستند به قصد سفر حرکت کردند از حد ترخص گذشتند و افطار کردند بعد از سفر منصرف شدند و برگشتند بنابراین روزه نیستند اینجا هم برخورد سردار حشمت با امیرمفخم بعد از شکست سالارالدوله نوشتنی است.
بعد از شکست سالارالدوله که قطعاً موجب شکست نصرت الله میرزا سردار حشمت می شد مشارالیه مجدداً به امیرمفخم تسلیم شد و در قریه مزاین سه فرسخی خمین به خدمت امیرمفخم شوهر خواهر خود رفت و به او تعظیم کرد. امیرمفخم به او گفت از پایین عمارت که تعظیم کرده بود بالا بیاید و اجازه نشستن داد و نشست. به این ترتیب با امیر مفتخم باز ساخت و در خدمت او به مسافرت رفت.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 31