نوبت به انتخاب مجالس شورای ملی رسید و سن ما اقتضاء داشت و هر وقت انتخابات در ظاهر تحت دخالت مستقیم نبود شرکت می کردیم. دورۀ هفتم و شروع انتخابات وکلا و سلطنت و ریاست کل قوای سردار سپه و اعمال قوای قهریه و نظامی ها و کاندیدا کردن آقا امین، پسر محسن اراکی که در خمین و محلات ناشناس بود و حتی خوش سابقه نبود موجب شد که از معرکه فرار نموده و از خمین خارج شویم. قسمت غرب ایران در تحت سلطه مستقل و مستقیم سرلشگر احمد امیر احمدی بود که بعداً وکلای منتخب سردار سپه باید از صندوق بیرون آیند و در تمام ایران سرلشکرها در شرق و غرب و جنوب و شمال مسئول انتخابات (یعنی انتصابات به صورت انتخاب) بودند و در خمین و محلات و گلپایگان و خوانسار و الیگودرز و توابع، سلطان سهراب خان مامور و آمر علی الاطلاق بود و قوای نظامی و انتظامی و تامین، تحت اوامر فائقه این مامور یعنی سلطان سهراب خان ارمنی (که به عنوان مسلمان شناخته می شد) باید کورکورانه اطاعت کنند. از محلات و خمین امین پور عراقی و از گلپایگان حسن علی میرزا دولتشاهی که کرمانشاهی و از اقوام خانم سردار سپه بود بدون اینکه احدی او را بشناسد کاندیدا شده بودند و در این حال علمای محترم گلپایگان و اهالی و رجال آنجا طرفدار مرحوم میرزا محمدخان معظم السلطان گلپایگانی بودند که فردی خوش نام و خوش سابقه بود. گویا در گلپایگان تلگرافات آن اهالی را مخابره نمی کردند و تماماً سرگردان و نگران بودند و در اضطراب به سر می بردند با نظر بزرگان و رجال برگزیده و علمای طرفدار حق و آزادی به فکر چاره اندیشی افتاده بودند؛ عموماً با تعداد زیادی در خمین متحصن گردیدند. آنها چون تلگرافخانه و تلفن نداشتند برای شکایت در تحت زعامت شجاع نظام از خوانین بسیار فهمیده و زرنگ به خمین آمده بودند و دستور داشتند با مشورت من (سید مرتضی هندی) اقدام نمایند. هر چند علی المذکور تلگرافات آقایان را مخابره نمی کردند و اگر هم مخابره می کردند تلگراف شکایت اجتماعات آثاری نداشت مگر برای ضبط در
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 130 تاریخ و عبرت و اطلاع دوره های بعد و الا آنچه البته بجایی نرسد فریاد است ـ از شکایت گلپایگان و برخورد سلطان سهراب خان با شجاع نظام می گذرم، من و مرحوم هندی به مدلول «الفرار ممالایطاق» عازم فرار به پاچه لک بُربرود شدیم. خبر به سلطان سهراب خان رسید و با تزویر و حقه بازی از الیگودرز اطلاع می داد نهار می آیم، بعد اطلاع می داد نشد، فردا می آیم تا آمد و هر چه اصرار کرد دخالت نکردیم و چون وسیله نبود و ماشین در آن ایام وجود نداشت به یدالله خان پسر امیرمفخم (عموی سپهبد بختیار) پیام یا نامه فرستادیم که قصد داریم پاچه لک برویم ماشین بفرستید، خودش آمد و محرمانه رفتیم به کوه و دشت و در چادرها مهمان الوار بودیم و خوب پذیرایی کردند. هر روز گوسفند می کُشتند. این املاک پنج یا شش ده ملکی امیرمفخم بود جریان شنیدنی دارد که بعد می نویسم. ماندیم تا انتخابات تمام شد. در خمین خان بزرگی رئیس انجمن نظار بود رئیس حسب المعمول و رسم برای بازرسی (به قول آنروز تفتیش) به خمین آمده بود دیدند دفتر ـ توزیع قند و شکر را آورده اند و از روی آن دفاتر اسامی را وارد می نمایند و به صندوق می ریزند هیأت بازرس می گویند این چه نوع انتخاب است؟ رئیس انجمن می گوید ما اینطور انتخاب می کنیم شما گزارش بدهید ـ این انتخاب خمین و محلات و دلیجان. نسبت به گلپایگان مفصل است اجمالاً دو روز به آخر مدت انتخاب مأمور می گوید صندوق را باز کنید و صورت مجلس کنید. انجمن نظار می گوید هنوز دو روز به آخر مدت انتخابات مانده است. می گوید من مامورم و می گویم باید صندوق را باز نمایید. از او مطالبه حکم و مدرک می کنند. تفنگ خود را روی میز می گذارد و می گوید: این است حکم من. انجمن هم انجمن خود رضاخان بود. در هر صورت، صورت مجلس تشکیل و حسنعلی میرزا دولت شاهی به وکالت گلپایگان و خوانسار معرفی گردید. حال تمام مملکت حتی تهران به همین نحو بود.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 131