پس از آن قضیه، خوانین بنای شرارت را گذاشتند و پدر ما جلوگیری می کرد. چیزی که تا اندازه ای به آنها جرات داده بود، این بود که با صدرالعلما قوم و خویش بودند.
عباس خان داماد صدرالعلما بود و پدرش و عمویش از خوانین خمین بودند. علاوه بر عباس خان، مرحوم آقا میرزا عبدالحسین (دایی حضرت امام خمینی و ما) و حاج سید آقا ناظم التجار نیز دامادهای مرحوم صدرالعلما بودند. بنابراین جعفر قلی خان (قاتل پدر ما) و رضا قلی سلطان (پدر و عموی عباس خان) با علما قرابت داشتند.
وکیل الرعایا، ناظم الرعایا و امین الرعایا هم با اینها قوم و خویش بودند بنابراین آن خوانین که در رأس آنها بهرام خان و رضا قلی سلطان و جعفر قلی خان بودند، فقط یک
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 78 مدعی داشتند و آن هم مرحوم آقا مصطفی (پدر ما) بوده و می خواستند او را از میان بردارند و می دانستند که اگر او را از میان بردارند، ما نمی توانیم کاری بکنیم زیرا من و آن اخوی دیگرمان بیش از هفت و هشت سال نداشتیم و آقای خمینی هم سه یا چهار ماهشان بود، و از زنها هم که کاری برنمی آمد. سایر علما هم از قبیل مرحوم آخوند ملا محمد جواد گرچه با آنها قوم و خویش نبودند ولی محافظه کار و محتاط بودند و مخالفت نمی کردند. بنابراین کسی اقدام نمی کرد و آنها با از میان برداشتن آقا مصطفی می توانستند، به راحتی به حقوق مردم تجاوز کنند و زورگویی نمایند.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 79