زمان انتخابات دوره هفتم که در شهریور 1307 برگزار شد، من در خمین بودم و مطلع شدم که سرلشکر امیر احمدی ـ سرلشکر غرب ـ مشغول اخذ تلگرافات و تشکیلات انجمن های نظار و انتخابات جعلی به دست حکام و افراد مرعوب و یا دست نشانده
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 160 هستند. در خمین انجمن نظار تشکیل شده بود و من گویا رئیس انجمن بودم. مطلع شدم که بنا دارند آقای آقا امین عراقی را که در خمین سوابقی ندارد تحمیل کنند و در گلپایگان هم قصد دارند حسن علی میرزا دولت شاهی کرمانشاهی ـ یکی از اقوام خانم سردار سپه ـ را انتخاب کنند. در گلپایگان تلگرافخانه تلگرافات مردم را مخابره نمی کرد بنابر این جمعیت بسیار زیادی از علما و تجار و کسبه و مردم و خوانین به خمین آمدند و در تلگرافخانه متحصن شدند و دستور داشتند بدون نظر من تلگرافی مخابره نکنند ولی به امیر لشکر غرب از فرمانده مأمور انتخابات گلپایگان شکایت کردند ـ بدون اطلاع من توضیحاً می گویم ـ (خانه از پای بست ویران است ـ خواجه در بند نقش ایوان است) بیچاره سرهنگ و سرتیپ و سرگرد و سرلشکر آلت بی اراده ای بیش نیستند. از سرهنگ مأمور با لقلقه زبان یا تلگراف مؤاخذه می کنند که چرا شما برخلاف نظر مردم در انتخابات دخالت می کنید؟ آیا شما چنین عملی انجام داده اید؟ و در عین حال او را تغییر دادند و دیگری را فرستادند ولی نقشه همان نقشه است وکیل همان انتخابات همان مأمور عوض کردن ربطی به سیاست عوض کردن ندارد. علما و اهالی گلپایگان از عنایت سرلشکر امیر احمدی خوشوقت بودند. من گفتم این عمل به نفع خود آنها است و برای ما تأثیر و نتیجه ای ندارد من سرلشکر امیر احمدی را می شناختم سرلشکری معروف بود برای مثال می نویسم (در همدان مرحوم بهبهانی تهرانی رفته بودند و سرلشکر امیر احمدی هم همدان بوده، او را احضار می کنند او جواب می دهد خدمت می رسم و مراقب بوده و وقتی مرحوم بهبهانی تشریف نداشتند می رفته و کارتی می گذاشته شرفیاب شدم تشریف نداشتید و این عمل تکرار می شود) حالا انتخابات خمین را برای نمونه می نویسم از تهران دستور داشتند که با نهایت سرعت انتخابات باید انجام شود. کاندیداها از تهران معین می شدند در خمین من و مرحوم اخوی هندی (من باز نام خانوادگی ام هندی بود و بعد می نویسم چه شد که پسندیده شده) چون تصمیم گرفتیم فرار کنیم و در انجمن نظار و انتخابات کذایی شرکت نکنیم فوراً به سلطان سهراب خان که در الیگودرز بود اطلاع دادند که مرتضی و نورالدین هندی قصد دارند از خمین بروند فوری اطلاع داد که من فردا نهار خدمت شما می رسم. ماها ناچار ماندیم مجدداً اطلاع داد و معذرت خواست که عذر موجه داشتم و فردا می آیم و آمد موقعی که منزل ما آمد
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 161 مرحوم شجاع نظام گلپایگانی از خوانین بسیار زرنگ و باهوش که با متحصنین گلپایگان به خمین آمده بود در منزل ما بود افسر تازه وارد مهمان که بعدها شنیدیم ارمنی بوده وارد شد و پذیرایی کردیم. من آن وقت به عکس حالا خیلی مهمان دوست و اهل پذیرایی مفصل و گرم بودم و رجال و وزرا و درباریان گاهی اظهار محبت می کردند و با جمعی مربوط بودیم مخصوصاً با خوانین بختیاری ایلخانی ها و ایل بیگی ها. مشارالیه وارد مذاکره شد و ما هم نه اظهار موافقت و نه مخالفت می کردیم بعد با کمال ملایمت به مرحوم شجاع نظام گلپایگانی گفت خمین آمدید چه کنید؟ برای شما حسنی ندارد ضرر دارد برگردید بروید و ما به نفع شما عمل می کنیم و تهدید هم کاملاً معلوم بود شجاع نظام بیشتر زبان دار و عاقل بود دستها را از عبا بیرون آورده بود و متصل بله قربان، بله قربان ظاهری می کرد ولی عمل به عکس بود و با من و اخوی صحبت کرد و می خواست ماها و گلپایگانی ها را راضی کند که همکاری کنیم. ماژور اسفندیارخان قزوینی که گویا در قزوین و کودتای حوت 1299 ذی سهم بود در خمین و گلپایگان و نقاط مجاور با ریش بسیار زیادی که داشت مأمور تلگرافات و مخابرات به نفع سردار سپه بود در هر صورت ما محرمانه از یدالله خان بختیاری پسر امیرمفخم که در سه فرسخی خمین در چوگان ساکن و مالک بود ماشین خواستیم که فرار کنیم چون وسیله الاغ و اسب بود او هم خودش آمد و ما را برد پاچه لک در بربرود دهات توابع الیگودرز و در ایل که آنجا بود. چند ده در آنجا ملکی امیرمفخم بود و دو پسر دیگر او عزت الله خان و محمد رفیع خان نیز در آنجا املاکی داشتند. ما در آن ایل زیر چادرها بودیم ظاهراً اواخر تابستان بود ولی هوا سرد بود و گاهی مختصر برفی هم می آمد. صحراها و مراتع غریب و خوبی بود علفها تا رکاب اسبها بلند و صحراها مملو بود از گاوها و اسبها در چرا و با تابش آفتاب برق پشت و گرده گاو و اسبها دیدنی بود و مانند شیشه می درخشید. در آنجا ماندیم و پذیرایی شدیم و به مراسم عقدکنان دختر مرحوم هژبرالسلطنه عزیزالله خان ـ که از رجال برجسته و تحصیل کرده و عربی دان و فهیم بود ـ با پسر امیر امنه بروجردی دعوت شدیم. تفصیلی دارد که نوشتن آن لزومی ندارد. انتخابات در خمین انجام شد
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 162 مرحوم علی خان سالار محتشم رئیس انجمن بود. شنیدنی است که دفتر توزیع قند و شکر را خواسته بودند و در دفاتر از روی دفتر قند و شکر اسامی مردم را می نوشتند و رأی در صندوق می ریختند و به مردم زحمت نمی دادند (مقصود حصول اکثریت بود) هیأت تفتیشیه برای تفتیش از تهران آمدند در مسجد جامع خمین می بینند انتخابات از روی دفاتر قند و شکر است و احدی برای رأی نمی آید. مفتشین می گویند چرا اینطور انتخابات را انجام می دهید. علی خان سالار محتشم که اهل نماز و دعا و روزه های بسیار مفصل بود (حتی شاید نود روز متوالی روزه می گرفت و شبها دوره داشتیم) می گوید انتخابات ما این طوری است شما گزارش بدهید که خلاف قانون است. او دستور می دهد که دفتر را پشت صندوق ببرید و آنجا بنویسید. انتخابات تمام شد و با اکثریت قاطع آقا امین وکیل شد. مردم خمین آقای امین را نمی شناختند و به او علاقه نداشتند ولی اواخر عمر در اروپا بسیار متدین و اهل نماز شده بود و فوت شد آقا امین عراقی (اراکی) پسر مرحوم حاج آقا محسن عراقی (اراکی) بود. اما انتخابات گلپایگان، گویا اسفندیارخان کلنل ماژور یا دیگری گلپایگان می رود که تلگرافات به نفع سردار سپه بگیرد از علمای بزرگ ـ گلپایگان علمای مهم و معروف و باسوادی داشت ـ دعوت می کند جمعی رفته بودند ولی موافقت با تلگراف نکرده بودند مشارالیه دستور می دهد که قهوه بیاورند در آن تاریخ رسم بود در آخر مجلس و مهمانی ها قهوه می آوردند بعلاوه معروف بود برای کشتن مخالفین سم مهلک در قهوه می ریزند و بخورد مخالفین می دهند. مرحوم حاج میرزا محمد باقر که از مجتهدین گلپایگان بود خیال می کند قهوه مرگ آور و سمی است برمی خیزد و می رود و در بین راه به برادر بزرگ خود مرحوم آقا شیخ محمد سعید که عالم و متدین و با جُربُزه و فهم و فراست زیادتری بود برمی خورد می پرسند چرا آمدید؟ عرض می کند او قهوه خبر کرد گفتم شاید قصد دارد مسمومم کند. در هر صورت تلگرافات نمی دانم که گرفتند یا خیر ولی انتخابات را عملی کردند آن موقع انتخابات چند روز طول می کشید و صندوقها را شبها قایم (مخفی) می کردند و محافظت می کردند که کسی دستبرد نزند و ندزدد و نبرد و نسوزاند بعد از چند روز افسر می رود در انجمن نظار و می گوید صندوق را باز کنید و آراء را بخوانید می گویند دو روز دیگر باقی مانده است می گوید باز کنید من مأمورم آنها مطالبه حکم می کنند او اسلحه
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 163 خود را روی میز می گذارد و می گوید این حکم من است آنها صندوق را باز کرده و دولت شاهی را از صندوق بیرون آوردند. اینها مشهودات من است. در تبریز شنیدیم حکومت وقت کاملاً انتخابات را آزاد می گذارد هر چه می گویند آرا بر علیه کاندیداهای دولت است ایشان می فرمایند، آزادی مقدم است وقتی انتخابات تمام می شود و مردم خوشوقت و شادمان هستند تمام صندوقها را به نفع کاندیداهای دولت پر می کنند و صورت مجلس به نفع کاندیداهای ساختگی درست می کنند. در ساوه در حضور وکیل منتخب مردم به نفع کاندیدای دولت صندوق را عوض می کنند. اینها انتخابات ایران و فرمایشی بود و حالا خواهید دید این وکلا که اکثریت دارند دولت و نظام و تمام قوا با آنها هستند چه به جان اقلیت می آورند و چگونه به صورت مرحوم مدرس سیلی می زنند.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 164