در اوایل 1323 قمری با مشیرالسلطنه صدر اعظم وقت و جانشین عین الدوله در باغی ملاقات کردیم در یک میدان کوچک مدوری از باغ بود و مشیرالسلطنه با جمعی روی نیمکتها نشسته بودند و نسبت به من و مرحوم اخوی بسیار تواضع و احسان و عنایت مبذول داشت مرا روی زانوی خود نشاند و نوازش کرد و گفت که قاتل را خواهیم کشت و بعد ما مرخص شدیم و به منزل رفتیم. در هر صورت شاه رفت و چهارم ربیع الاول سال
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 88 1323 قمری ما را به باغ گلستان احضار کردند یا خودمان دسته جمعی رفتیم. از پله های اوایل باغ دست چپ بالا رفتیم از چند اطاق گذشتیم در اطاقها منشی ها و مأمورین مشغول کار بودند در اطاق آخر بودیم که شخصی آمد و گفت والا حضرت محمد علی میرزا آقا مرتضی و آقا نورالدین را فقط ببینند، این دو نفر بیایند. ما دو نفر که من تقریباً ده سال و اخوی هشت سال داشتیم با عبا و عمامه و قبا و شاید لباده به همراه فرستادگان رفتیم از حوض مربع مستطیل و حوض بزرگ و مستطیل شکل دیگری گذشتیم. در یک نقطه که محصور از اشجار بود محمد علی میرزا ایستاده بود. نزدیک شدیم نه او حرفی با ما زد و نه ما صحبتی کردیم، فقط نگاهی کرد به ما و یک نفر آمد و گفت برگردید. ما برگشتیم. قاتل را آوردند و در زیر ساختمان درب ورودی باغ گلستان که جمع کثیری در آنجا بودند او را با زنجیری که به گردن داشت و چاق و چله هم شده بود آوردند و نسبت به ما دو نفر بسیار احترام و تجلیل کردند و جعفرقلی خان خواهش و التماس می کرد و منکر قتل می شد و شخص دیگری را آمر این قضیه معرفی می کرد. پس از کمی توقف می خواستند او را به میدان توپخانه ببرند به من و برادرم گفتند نیایید تا او را نبینیم که سرش را می برند و باقی همراهان رفتند و ما را به منزل بردند و او را به میدان بردند و در همان روز در میدان توپخانه به دست میر غضب کشته شد. پسر برادر جعفرقلی خان نیز به آنجا آمده بود. جعفرقلی خان که کشته شد در همان سال 1323 قمری ما به خمین برگشتیم.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 89