بخش دوم: شرح حال خاندان ما
فصل اول: شرح حال خاندان ما
شرح حال خاله های ما
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : پسندیده،مرتضی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

شرح حال خاله های ما

‏ ‏

‏مرحومه خدیجه سلطان خانم دختر دوم مرحوم میرزا احمد مجتهد خوانساری الاصل و‏‎ ‎‏ساکن خمین در تاریخ چهارشنبه 25 ذی الحجه 1312 قمری با مرحوم اسدالله خان‏‎ ‎‏سرهنگ فرزند مرحوم حاج محمد باقرخان که از خوانین مهم و بزرگ دالائی بود ازدواج‏‎ ‎‏کرد به صداق یک جلد کلام الله و شانزده تومان نقدی صد و پنجاه تومان طلای حمرای‏‎ ‎‏صیرفی (بیست مثقال)، چهل و پنج تومان یک جاریه کنیز حبشی، پنجاه تومان یک دست‏‎ ‎‏فرش، سی تومان یک دست رختخواب، ده تومان یک طسوج (4 شعیر) از 112 شعیر‏‎ ‎‏نازی خمین به مبلغ سیصد تومان. شهود ازدواج مرحوم آقا مصطفی شوهر خواهر زوجه‏‎ ‎‏و مرحوم آخوند ملا محمد جواد عموی زوجه و جمعی دیگر بودند. ایشان سالیان‏‎ ‎‏متمادی حیات داشت زندگانی مجلل و محترم و شوهرشان صاحب درجه در فوج و نظام‏‎ ‎‏و صاحب تفنگچی ها و سوار و سرطویله و میرآخور بود و بحمدالله دارای اولاد و احفاد‏‎ ‎‏زیاد شدند و فعلاً اولاد اولاد ایشان زنده و مشغول کشاورزی موتوریزه و بارانی هستند و‏‎ ‎‏دارای املاک آبادی در کمره و حوزۀ دالائی هستند و همه به نام فامیلی (دالائی) معروف‏‎ ‎‏و محترم می باشند.‏

‏مرحومه رباب سلطان خانم دختر سوم مرحوم آقا میرزا احمد با مرحوم میرزا باقر‏‎ ‎‏خان مستوفی خمینی ازدواج کرد و در تاریخ 27 شعبان 1316 عقد واقع شد و مهریه‏‎ ‎‏عبارت بود از: یک جلد کلام الله پانزده تومان نقد ـ صد و پنجاه تومان ریال ناصرالدین‏‎ ‎‏شاهی، نیم دانگ از شش دانگ طاحونه (آسیای رئیس) و نصف یک قطعه باغ واقع در‏‎ ‎‏پایین بند و یک شعیر و نیم از 112 شعیر قنات پایین بند خمین و نُه جریب زمین مشاع از‏‎ ‎‏زمینهای پایین بند. عاقد مرحوم آقا مصطفی شوهر خواهر زوجه و مرحوم آخوند ملا‏‎ ‎‏محمد جواد عموی زوجه و جمعی دیگر بودند و فعلاً یکی از اولادهای این مرحوم آقا‏‎ ‎‏میرزا حسن خان مستوفی پسر خالۀ ما در حیات است و در تهران ساکن و مأمور بازنشسته‏‎ ‎‏است.‏‎[1]‎‏ میرزا حسن خان سالیان دراز در مشاغل دولتی و ریاست دارایی بود و در سنه 31‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 59

‏و 32 در شهرداری تهران معاون کل بود ولی عملاً تمام امور در دست ایشان بود شهردار‏‎ ‎‏تهران آقای نصرت الله خان امینی بود که هر دو داماد مرحوم دکتر حسین خان عطایی‏‎ ‎‏بودند و آقای امینی در تهران است ولی غالباً در اروپا و امریکا اقامت دارند هر دو نفر‏‎ ‎‏دارای اولاد و احفاد هستند و خانمشان در حیات است و متأسفانه خانم آقای میرزا‏‎ ‎‏حسن خان مستوفی کمره ای مریض و ناراحت است.‏‎[2]‎‏ این دو نفر از رجال محترم و دینی‏‎ ‎‏بودند و آقای مستوفی کمره ای با حضرت امام خمینی پسر خاله خود در خمین در نزد‏‎ ‎‏اساتید خمین تحصیل می کرده اند. هر دو پسر خالۀ ما در زمان نخست وزیری مرحوم‏‎ ‎‏دکتر محمد مصدق با ایشان همکاری داشتند و آقای امینی (نصرت الله خان) بیشتر رابطه‏‎ ‎‏و تماس داشت و مرحوم میرزا باقرخان مستوفی از رجال تحصیل کرده و خوش نویس و‏‎ ‎‏در امور مالیاتی و ممیزی و جمع و دخل و خرج و حساب مالیاتهای مرکز خمین و تمام‏‎ ‎‏دهات و تنظیم صورت مجلسهای مقرری و مستمری و وصول و ایصال و حساب سیاق‏‎ ‎‏باب روز استادی ماهر و در منطقه بی نظیر بود.‏‎[3]‎

‏بد نیست بنویسم که در زمان های سابق مقنی ها دو صنف بودند بعضی را مقنی باشی‏‎ ‎‏می گفتند هر چند بی سواد بودند یا مختصر سوادی داشتند ولی در فن قنوات و‏‎ ‎‏آب شناسی استادهای ورزیده ای بودند. نگارنده با بعضی آنها کار کردم. بسیار در‏‎ ‎‏تشخیص آب رسانی و چاه کندن و کوره زدن اتصال چاهها و مجاری آنها به همدیگر‏‎ ‎‏مهارت و استادی داشتند که تمام از روی مبانی علمی بود. آنها هم فن خود را به شاگردها‏‎ ‎‏نشان نمی دادند مگر اینکه شاگردها خودشان با ذوق و فهم بودند و درک می کردند. از‏‎ ‎‏این مقنی باشی ها شاید کسی به یادگار نمانده باشد. در سده اصفهان (همایون شهر ـ‏‎ ‎‏خمینی شهر) و در یزد این استادها زیاد بودند و بسیار ارزان تمام می شد ـ بناهای اصفهان‏‎ ‎‏و شهرهای دیگر نیز اساتید فنی و علمی داشتند و سرشار از اطلاعات ساختمانی علمی‏‎ ‎‏بودند.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 60

  •  مرحوم حسن مستوفی در سال 1371 هجری شمسی حدود 2 سال پس از رحلت امام خمینی، دار فانی را وداع گفت. خاطرات مکتوبی از وی در اختیار مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی است که منتشر خواهد شد. ناشر
  • . خانم آقای میرزا حسن خان مستوفی در سال 1363 پس از مرض ممتد فوت شد نام ایشان ابتهاج خانم بود و خانم آقای امینی ناهید خانم، و از دو مادر هستند.
  • . در سال 1299 قمری کل مالیات نقدی ایران و گمرکات نه کرور تومان و یا چهار و نیم و میلیون تومان دویست هزار خروار گندم و جو خرواری سی و پنج ریال بوده است.