قتیل دلبر
اَسیر عشقم و این رُتبه پادشاه ندارد
قتیل دلبرم و همچو جاه شاه ندارد
اگر در آینه بینی جمال خویش بگویی اَسیر عشق من آن کس که شد گناه ندارد
اگر به گوشۀ قلبم نظر کنی تو ببینی لوای عشق به جایی زدم که راه ندارد
قسم به عشق که هَر عاشقی اسیر تو گردد
گرش برانی از این دَر دگر پناه ندارد