جلوۀ جَمال
کوتاه سُخن که یار آمَد
با گیسویِ مُشکبار آمَد
بگشود دَر و نقاب بَرداشت بی پَرده نگر، نگار آمَد
او بُود و کسی نبود با او یکتای و غریب وار آمَد
بنشست و ببست در ز اغیٰار گویی پی یار غار آمَد
من مَحو جمٰال بی مثالش او جلوه گر از کنار آمَد
برداشت حجاب از میٰانه تا بر سر میگُسار آمَد
دنباله صُبح لیلةالقَدر خور با رُخ آشکار آمَد
بگذار چراغ، صُبح گردید خورشید جهانمدار آمَد
بگذار قلم، بپیچ دفتر
کوتاه سُخن که یار آمَد