بهٰار آرزو
بَر در میکده ام پَرسه زنان خواهی دید
پیر دل باخته، با بخت جوان خواهی دید
نوبهٰار آید و گلزار شکوفا گردد بی گمان کوتهی عُمر خزان خواهی دید
مُرغ افسرده که در کُنج قفس محبوس است بر فراز فلک از شوق پران خواهی دید
سوزش باد دی از صحنه بُرون خواهد رفت بارش اَبر بهاری بعیٰان خواهی دید
قوس را باد بهٰاری بعقب خواهد راند پس از آن قوس قزح را چو کمان خواهی دید
دلبر پَردِگی از پَرده بُرون خواهد شد
پرتو نور رُخش دَر دو جهٰان خواهی دید