زمانی که در قم بودم امام کتابی داشت که تنها وصف آن را از حاجآقا مصطفی شنیده بودم و میدانستم که کتاب سطح بالایی است و دست نوشته خود امام است. دیدن این کتاب جزو آرزوهایم بود، اما امکانش نبود؛ چرا که خود حاجآقا مصطفی هم آن را نداشت. آن زمان هر وقت به تهران میآمدم دوستی به نام رضا کشفی داشتم که به منزل ایشان وارد میشدم وی اهل عرفان بود. یک بار برایم تعریف کرد: آقایی در تهران هست که تاجر است و هیچگاه از خانه بیرون نمیرود و تجارتش را با تلفن انجام میدهد. وی اهل سیر و سلوک است و دارای حالات خاص میباشد و از کتاب سرالصلوة امام یک کپی در اختیار دارد. به ایشان گفتم: آیا میشود کتاب را دید؟ گفت: بله، چون ما با هم
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 47 دوست هستیم مانعی ندارد. بنده به اتفاق آقا رضا کشفی به منزل آن تاجر رفتیم. زنگ زده و داخل شدیم. پیرمرد محترمی بود که برای آقای کشفی احترام بسیاری قائل بود و با اینکه من را نمیشناخت بسیار گرم پذیرایی کرد. آقای کشفی گفت: اگر لطف بفرمایید آن رساله را ما ببینیم. گفت: بله، چشم، برایتان میآوردم، اما آن را نمیدهم تا بیرون ببرید بلکه همین جا مطالعه بفرمایید. هر چند ساعت طول بکشد اشکالی ندارد؛ اما امانت نمیتوانم بدهم. حدود یک ساعتی نشستیم و چون به هر حال مزاحم میشدیم، نتوانستم خوب بخوانم بلکه تورقی کردم و سرفصلهای کتاب را یادداشت نمودم و بسیار استفاده بردم. همان مطالبی را که فکر میکردم در آن باشد یافتم و بسیار لذت بردم.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 48