در آغاز آن دوران در بین راه بارها حضرت امام را زیارت کردم که از حرم مطهر حضرت معصومه (ع) یا از درس برمیگشتند. ایشان را در مسیر راه اغلب کسی همراهی نمیکرد. علت آن را روزی از پدرم پرسیدم و جواب شنیدم که ایشان پرهیز دارد از اینکه کسی پشت سرشان حرکت کند. اگر هم کسی پشت سر ایشان حرکت میکرد، با احترام و ادب از او خواهش میکردند که به زحمت نیفتند و بروند. پدرم تعریف میکرد که یکبار از ایشان در بین راه سؤالی میکند و امام هم جواب میدهند. پدرم میگفت: جواب که تمام شد، من چند قدم به همراهی امام ادامه دادم، به منظور اینکه چون کسی همراهشان نیست در خدمتشان باشم ولی امام با لحنی آرام و مشفقانه فرمودند: فلانی، اگر جوابتان را
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 144 گرفتید و سؤال دیگری ندارید، لطفا به زحمت نیفتید که همراه بیایید. پدرم هم متوجه میشود که ایشان مقید هستند تنها بروند. اگر کسی با آداب رایج در روحانیت آن زمان آشنا بود و ملاحظه میکرد که چگونه هر عالم یا مدرس متوسطی همواره با عدهای شاگرد در اطراف و پشت سرش حرکت میکند، از رفت و آمد یکه و تنهایی بزرگترین مدرس معقول و منقول حوزه، یعنی حضرت امام، خیلی زود در مییافت که ایشان فردی متمایز و وارسته هستند که جز به ساحت قدس نمینگرد.
یکی از مواردی که خود شاهد بودم، این بود که بعد از نماز مغرب و عشاء حضرت امام مدتی را در حدود نیم ساعت مینشستند تا اگر کسی سؤالی داشت، پاسخ بگویند. بعضی اوقات عدهای از روحانیون جوانی که طالب شهرت و موقعیتی در بین مردم بودند، سعی میکردند پیشاپیش در آن جایی که حضرت امام میخواهند بنشینند، طوری جای بگیرند که کنار یا نزدیک ایشان باشند و اگر هم عکسی گرفته شد، در عکس پیدا باشند. امام این نکته را فهمیده بود. لذا یک شبی که از نماز آمدند، دیدند که یک قسمت را پتو انداختهاند و دو تا بالش را به عنوان پشتی روی هم گذاشتهاند و طرفین آن، عدهای نشستهاند تا ایشان بیایند و در وسط آنها قرار بگیرند. ایشان هم راهشان را کج کردند و به اندرونی رفتند. آن شب حتی ما که نوجوان بودیم، فهمیدیم که امام تعمدا ننشستند. بعد از آن دیگر ایشان نشستن پس از نماز را همیشگی نکردند، بلکه هرگاه از نماز بر میخاستند، نگاه سریعی به دور بر میانداختند و اگر احساس میکردند که وضع عادی برقرار است، میآمدند و مینشستند. اگر هم
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 145 احساس میکردند چنان که میخواهند نیست، به اندرونی میرفتند. کسی هم متوجه علت قضیه نمیشد؛ مردم تصور میکردند حتما ایشان کار یا ملاقاتی مهم دارند که یک شب مینشینند و شب دیگر نمینشینند و خلاصه این امر بستگی به برنامه ایشان دارد. ولی من چون شاهد اولین برخورد بودم، میدانستم که دست کم یک علت آن، میدان ندادن به رقابت برخی طلاب جوان بوده است.
این قضایا مربوط به زمان بعد از آزادی ایشان از بازداشت پانزدهم خرداد بود. چیزی که هنوز درست نمیدانم این است که علت نماز خواندن امام در منزل چه بود؟ آیا مسجدی به ایشان پیشنهاد نشده بود، یا خودشان تصمیم داشتند در مسجد خاصی نروند و حتما در منزل نماز بخوانند. البته این احتمال دوم بسیار قوی به نظر میرسد؛ زیرا در منزل، امام آزادتر و راحتتر بودند و رفتار و برخورد آسودهتری با طبقات مختلف مردم داشتند. ایشان فیالمثال با ما نوجوانان ـ که تعدادمان بسیار شده بود ـ راحتتر از یک محیط رسمی مثل مسجد برخورد میکردند. مثلا بعضی وقتها در تابستان که هوا بسیار گرم بود، هنگامی که حضرت امام مینشستند، ما بادبزن میگرفتیم و امام را از نزدیک باد میزدیم. ایشان لبخند میزدند و با عطوفت پدرانه به ما نگاه میکردند، هر چند احساس میکردیم باطنا از این کار خوششان نمیآید، اما ایشان چون میدیدند عدهای نوجوان با انگیزه و علاقه این کار را میکنند، چیزی نمیفرمودند.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 146