اواخر یا اواسط مهرماه 1359 بود؛ یعنی تقریبا کمتر از یک ماه یا حدود یک ماه از تهاجم همه جانبه رژیم بعثی عراق به جمهوری اسلامی ایران گذشته بود که شهید رجایی ـ نخست وزیر ـ به من تلفن کرد و گفت با هم جلسهای داشته باشیم. من خدمت ایشان رفتم.
در آن جلسه برای اعلام مواضع جمهوری اسلامی در جنگ و مظلومیت خودمان و اهداف و آرمانهایمان، چند هیأت در نظر گرفتیم که به کشورهای مختلف بروند و مواضع ما را تشریح کنند. چون من قبلا چند سالی را در اروپا بودم، با هیأتی مرکب از جناب محمد هاشمی و جناب آقای مهدی نواب که آن وقت سفیر ایران در آلمان غربی بودند ـ به کشورهای آلمان، فرانسه، انگلستان، یوگسلاوی، بلغارستان، ایتالیا و اسپانیا سفر کردیم تا مواضع جمهوری اسلامی را درباره جنگ بگوییم. در همه آن کشورها حضرت امام و انقلاب بزرگ مردم ایران را با احترام مینگریستند.
شانزدهم و یا هفدهم آبان ماه در بـُن بودم که حاج سید احمد آقا زنگ زد و گفت که امام فرمودهاند شما مسئولیت روزنامه کیهان را بپذیرید. گفتم: اولا من شایستگی این کار را ندارم و ثانیا من در سفر
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 124 هستم، اجازه بدهید برگردم. گفت: نه. مسأله، مسألهای حاد است و امام هم نظرشان این است. ما هم شما را پیشنهاد دادهایم، ایشان هم تصویب فرمودهاند. گفتم: من خودم را شایسته نمیدانم و افرادی را که شایسته این امر باشند معرفی میکنم.
به هر حال مصلحت را در انتخاب بنده به این مسئولیت دیده بودند.
بعد از اتمام سفر خدمت امام شرفیاب شدم و گزارشی از دستآوردهای سفر به اروپا را تقدیم کردم.
سپس از ایشان در مورد مسائل مطبوعاتی رهنمود خواستم. آن حضرت در حکم انتصاب اینجانب به سرپرستی روزنامه کیهان بر رعایت آزادی تفکر و فراتر رفتن مطبوعات نظام از جهت گیریهای خاص گروهی بسیار تأکید فرمودند. یعنی مطبوعات و به خصوص مطبوعات مربوط به نظام، مستقل از تنشها و گرایشهای درونی جامعه باشند، در عین حال که نسبت به همه گرایشها به صورت فراگیر عمل نمایند، نه اینکه دفع کنند. مگر اینکه چیزی منحرف و ضد اساس نظام و آزادی باشد.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 125