بعد از ظهر روز پنجشنبه بود که با مرحوم پدرم به زیارت اهل قبور رفته بودیم و در بازگشت روی پل قم دیدیم که شهر مشوش و آشوبزده است و همه دارند فرار میکنند. پرسیدیم چه خبر است؟ گفتند: دارند فیضیه را ویران میکنند و طلبهها را میزنند. من با این دو چشمم دیدم که طلبهها خودشان را از پشتبام بالای فیضیه و دارالشفاء پرت میکردند به رودخانه قم. فردایش که ما رفتیم، دیدیم که بله، درها همه باز است در آنجا کسی نبود و عمامه و عبا و ورقهای قرآن همه جا پخش شده و اهانتهای دیگر آنجا را تصرف کرده بودند. ما پرسیدیم: پس امام؟ گفتند: امام برنامهشان را که قرار بود انجام شود، در خانهشان اجرا خواهند فرمود. ما شرفیاب شدیم در خانهشان و ایشان با صلابت و قاطعیتی که داشتند آمدند و از پنجرهای که باز بود در حالی که مرحوم آقا مصطفی در کنارشان بود شروع به سخنرانی کردند و قریب به این مضمون فرمودند: ما نه تلویزیون و نه رادیو و نه روزنامه و نه دیگر امکانات داریم. هر یک از شماها، رسانه ما باشید، مبلغ این پیام من. من آن قاطعیتی که در سیمای امام آن روز دیدم، در آن شرایط که شب هم نخوابیده و آن همه مصیبتها دیده بودند درست مثل همان قاطعیتی بود که در بدو ورود پیروزمندانهشان به ایران دیدیم و این نشان میدهد که ایشان با آن عزم آهنین برگرفته از توفیقات الهی و ایمان و اطمینانی که حاصل میشود، برای افراد مومن ـ الا بذکرالله تطمئن القلوب ـ سخنرانی میکردند.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 83