ملاقات دیگر با حضرت امام به طور خصوصی در حسینیه جماران و در زمان وزارت آقای اکرمی در آموزش و پرورش اتفاق افتاد و ماجرا بدین صورت بود که آقای اکرمی یک روز فرمودند: فردا معاونین همه آماده شوند تا خدمت امام برویم. بنده منتظر بودم که ماشین بیاید و مرا به جماران برساند؛ ولی راننده اشتباه متوجه شده و به یک جای دیگری برای سوار کردن بنده رفته بود. در نتیجه من به ساعت مقرر نرسیدم و هرچه تلفن کردم و به این طرف و آن طرف که وسیلهای پیدا کنم و زودتر خودم را برسانم، ممکن نشد. در واقع آن روز من به هر دری زدم که خودم را به این ملاقات برسانم میسر نشد. بعد از زحمت زیاد مثلا با نیم ساعت تأخیر راننده آمد و به سوی جماران به راه افتادیم. وقتی من به جماران رسیدم آقای اکرمی و بقیه از زیارت امام برمیگشتند. من به آقای اکرمی گفتم: حالا که من تا اینجا آمدهام، باید بروم و امام را زیارت بکنم، این نمیشود تا حالا من این قدر بدشانسی نیاورده بودم که به هر دری زده باشم کار جور نشده باشد. این بدشانسی بیحکمت نیست و این جوری نمیشود، این کار حساب داشته است. آقای اکرمی شما باید برگردید و من را پیش امام ببرید. آقای اکرمی برگشت و به حاج احمد آقا گفت که فلانی قرار بود که در این ملاقات باشد و نرسیده، حاج احمد آقا خیلی به ما محبت داشت و گفت که باشد شما بیا. سپس خدمت امام میرود و میگوید که یکی از معاونان وزارتخانه دیر رسیده و میخواهد شما را ببیند، امام دوباره به اتاق برگشتند و بنده تنها خدمتشان رسیدم و عرض سلامی کردم و دستشان را بوسیدم ولی گفتم:
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 114 آقا من در وزارت آموزش و پرورش مسئول کتابهای درسی هستم اگر شما راجع به کتابهای درسی تذکری دارید بفرمایید من استفاده بکنم. امام فرمودند: من که حالا دیگر نمیرسم این کتابها را نگاه بکنم مواظب و مراقب باشید. سپس به حاج احمد آقا اشاره کرده و گفتند: آن موضوع فلان کتاب به ایشان مربوط میشود؟ و آن درباره کتابی دانشگاهی بود که بعضی از استادها در یکی از درسها آن را توصیه کرده بودند. در آن کتاب مطالب نامناسبی بود، اتفاقا من از طرح مربوط به مسأله آن کتاب پیش امام از طریق جناب آقای خاتمی که آن موقع مسئولیت وزارت ارشاد را داشتند مطلع بودم. آقای خاتمی گفته بود که راجع به این کتاب خدمت امام مطلبی مطرح شد و امام از اینکه مثلا این جور مطالب راجع به روحانیت در دانشگاهها ترویج بشود ناراحتند و من این در ذهنم بود بعد که من گفتم مسئول کتابهای درسی هستم، امام به حاج احمد آقا گفتند: آن موضوع به آقا مربوط میشود؟ احمد آقا گفت: خیر، آن مربوط به دانشگاه است. من که میدانستم امام راجع به
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 115 چه موضوعی صحبت میکنند گفتم: آقا، آقای الگار از ارادتمندان شما است و اگر خاطرتان باشد چند سال پیش به خدمتتان آمد و راجع به انتخابات یک مصاحبهای با جنابعالی کرد و حضرتعالی مفصل صحبت کردید. آقای الگار قصد سوء نداشته است. امام گفتند: من یادم نمیآید؛ ولی آن مطلب، مطلب خوبی نیست.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 116