بعد از پیروزی انقلاب اولین بار حضرت امام را از نزدیک در مدرسه علوی زیارت کردم اما نزدیکترین دیدار در مدرسه فیضیه و روز ورود امام به قم [دهم اسفند 1357] بود، شادمانی مردم قم که از 13 آبان 1343 در انتظار دیدار دوباره با امام بودند وصفناشدنی است. تراکم جمعیت در میدان آستانه و اطراف فیضیه امکان ورود امام از این مسیر به مدرسه فیضیه را نمیداد قبلا برنامهریزی شده بود که مسیر اعلام نشده از محل مسجد اعظم و جنب پل آهنچی باشد. مسئولیت تأمین این مسیر و همراهی تا محل استقرار امام به ما محول شده بود. همراه با امام محافظینی نیز از تهران و از پرسنل انقلابی نیروی هوایی آمده بودند جمعیت که امام را دید بیاختیار دور ماشین ریختند امام هم پیاده شده بودند و ازدحام جمعیت و شور و حال آنان قابل کنترل نبود. در این هنگام در ابتدای صحن مسجد اعظم، عمامه حضرت امام بر اثر ابراز احساسات غیرقابل کنترل مردم از سرشان افتاد و ما شدیدا نگران جان امام بودیم. و بر اثر این نگرانی یکی از دوستان دانشجوی مقیم قم که همراه من بود با اسلحه یوزی چند تیر هوایی شلیک کرد. امام به خاطر اینکه مردم از این شلیک ناگهانی وحشتزده شده بودند، عصبانی شدند و نهیب زدند که مردم را آزاد بگذارید هیچکس با من نیاید. امام با وقار
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 62 و آرامشی خاص، تنها به سمت پلههای منتهی به مدرسه فیضیه (واقع در محوطه زیر ساعت مسجد اعظم) حرکت کردند و ما با فاصله زیاد در پی ایشان رفتیم. دیدار علما و شاگردان امام پس از سالها جدایی واقعا دیدنی و خاطره انگیز بود. فراموش نمیکنم در نماز جماعت (مغرب و عشا) که به امامت حضرت امام در سالن کتابخانه فیضیه برگزار شد، اسلحهام را کنار سجاده گذاشته بودم. آقای تهرانی (از مدرسین و ممتحنین حوزه علمیه قم) که مدتی ادبیات عرب را نزد ایشان خوانده بودم، در کنارم به نماز ایستاده بود. بین دو نماز متوجه گریه شوق ایشان شدم. با خود زمزمه میکرد: خدایا چه میبینم. پس از سالها جدایی، ما و دوباره فیضیه عالمان تبعیدی و زندانیان آزاد شده در نماز جماعت با امام! مردان مسلح به نماز ایستاده!... و به راستی که اعجاب او بجا بود و در ضمیر یکایک کسانی که آن روز به امام اقتدا کرده بودند کلماتی نزدیک به همین معانی مرور میشد. باور کردنی نبود؛ روزی که امام خمینی در 15 خرداد سال 42 به خاطر سخنرانی در همین مدرسه فیضیه دستگیر شده بود و نظامیان شاه، شهر قم را به خاک و خون کشیدند و روزی که امام را غریبانه به ترکیه و سپس عراق تبعید کردند و در تمام سالهای سخت دوران تبعید امام، کسی باور نمیکرد که روزی این مرد سترگ و الهی باز گردد و طومار نظام شاهنشاهی تحت حمایت امریکا را در ایران در هم پیچد و اکنون این امر باور نکردنی اتفاق افتاده و وعده خدا تحقق یافته بود.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 63