ایشان به لحاظ هوش و استعداد خیلی برجسته بود. اولین باری که من به خدمتشان رسیدم 1316 و سن ایشان 35 سال بود. امام در سال 1321 روزی به من فرمودند: من تا حالا نمیدانستم من الآن به چهل سالگی رسیدهام و حالا میفهمم معنی آن بلوغ و کمال را که آدم در چهل سالگی پیدا میکند یعنی چه. الآن حس میکنم واقعا 40 سالگی سن کمال است، سن کمال عقلی و سن کمال معنوی است. من الآن دگرگون شدهام. در آن دوره یعنی 1316 طلاب و علمای همسن و سالشان در درجه سوم و چهارم بودند، در صورتی که ایشان در درجه دوم قرار داشتند نسبت به سن خود خیلی بالاتر بود، یعنی در ردیف آقا شیخ محمدعلی عراقی (آیتالله اراکی) بود و میتوان گفت بلافاصله بعد از مراجع ثلاثه (آیات عظام صدر، حجت، خوانساری) ایشان قرار داشت.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 181 در حالی که 36 سال بیشتر نداشت. در مباحثات فقهی که با دیگر فضلا داشت، همیشه برتری با ایشان بود و من کسی را ندیدم که در مقام علمی او کوچکترین خدشهای بتواند وارد کند. وقتی که صحبت او میشد همه به احترام از او یاد میکردند. فلسفه که مقام دیگری است، اما در فقه همه از ایشان به تجلیل یاد میکردند. حافظه، هوش و بیان وی فوقالعاده بود.
از نظر قیافه ظاهری هم، زیبا بودند. یک جاذبه خاصی داشت و لباسش خیلی تمیز و مرتب بود. در آن دوره من در درس اخلاق ایشان شرکت نمیکردم. سال 1321 در مدرسه فیضیه زیر کتابخانه، روزهای جمعه بعد از ظهر اخلاق میگفتند.
البته این درس به خاطر طلاب نبود، بیشتر به خاطر بازاریها و کسبه بود که در آن زمان تعطیل بودند و چون کاری نداشتند، میتوانستند در جایی جمع بشوند و چیزی یاد بگیرند. من گرچه در درس اخلاق ایشان شرکت نمیکردم، ولی گاهی که از کنار درس ایشان میگذشتم، میدیدم که با یک بیان و هیجانی درس میگفتند و مردم را به تقوا و درستی و درستکاری دعوت میکردند، خیلی شدید و با آهنگی که گویا آهنگ وعظ بود، آهنگ درس نبود.
بارها دیدم در همان درس و در همان جا کتاب جهاد وسائل الشیعه را میخواند و به دیگران هم توصیه میکرد این کتاب را بخوانید. این کتاب ابتدا احادیث جهاد با کفار را مطرح میکند و سپس با احادیث مربوط به جهاد با نفس میپردازد. حضرت امام این دو تا را با هم مربوط میکرد و میگفت: این خیلی مطلب مهم و ظریفی است و بیانگر این
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 182 است که جهاد با نفس کمتر از جهاد با کفار نیست و... در درس اخلاق هم بیشتر تکیه بر احادیث همین کتاب جهاد داشت.
آن زمان که مربوط به جنگ است، من یادم میآید که امام بر خلاف دیگر مردم که دوستدار آن بودند که آلمان موفق بشود، ایشان با اینکه مخالف روس و انگلیس هم بود؛ اما بین اینها فرق میگذاشت و میگفت: آلمان اگر غلبه کند اوضاع اسلام و ایران بدتر میشود و ایشان اعتقاد داشت که روس و انگلیس غلبه میکنند که چنان شد ولی اعتقاد داشت که با روس و انگلیس میشود مبارزه کرد. از قضا خود من همین اعتقاد را داشتم و گاهی افراد به من میگفتند: تو طرفدار انگلیس و روسها هستی و تقریبا اکثریت طرفدار دول محور بودند؛ اما کسی به امام جرأت نمیکرد که چیزی بگوید. لازم به ذکر است که امام در آن زمان به ظاهر در سیاست دخالتی نداشت و از برخوردهای سیاسی ایشان خبری نبود. با این حال در مباحثی که پیرامون مجلس شورای آن زمان میشد، ایشان خیلی از مدرس تعریف میکرد و میگفت: من بارها به منزل مدرس در تهران رفتهام و چندین بار بزرگان و رجل را در منزل مدرس دیدهام. مثلا من شخصا دیدم که شاهزاده فیروز میرزا نصرتالدوله که از وکلای مبارز مجلس بود و بعد هم وزیر شد، قلیان آقا (مدرس) را پر میکرد و آتش سر قلیان را میگذاشت.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 183