نخستین بار نام امام (ره) را با عنوان «حاج آقا روحالله» در سنین خردسالی قبل از دبستان، از پدرم شنیدم. او که در آن زمان روحانی جوانی بود، هر روز در یکی از درسهای امام شرکت میکرد و اغلب هنگام خروج از منزل وقتی با خانواده درباره کارهای روزمره خود و زمان بازگشت به خانه صحبت میکرد، عبارت «قبل یا بعد از درس حاجآقا روحالله» را تکرار میکرد. من به قدر درک خود، این دو نکته را
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 140 در مییافتم که اولا، «حاج آقا روحالله» استاد پدرم و افرادی همچون اوست و ثانیا، درس او تا این اندازه اهمیت دارد که هر کاری با محوریت آن تنظیم میشود.
سالها بعد برای اولین بار چهره ایشان را در مراسم بزرگداشت رحلت آیتالله العظمی بروجردی ـ که در آن زمان حدوداً یازده یا دوازدهم سال داشتم ـ از نزدیک زیارت کردم.
در آن اجتماع و در میان علما و مجاهدین و مجتهدین بزرگ، امام با چهرهای شاخص، نمایانتر از دیگران بودند. من نیز با اندک فهمی که از موضوع داشتم، نسبت به مسأله حساس بودم و از پدرم که در آن زمان در قم و در همان مراسم منبر میرفت و زندگی نامه آیتالله بروجردی را هم در فاصله بین وفات و چهلم ایشان ظرف بیست روز منتشر کرده بود، راجع به تک تک افراد میپرسیدم. از جمله، درباره حضرت امام پرسیدم. البته همان طور که گفتم، قبلا اسم امام را شنیده بودم؛ ولی قیافه ایشان برای من بسیار جذاب و احترامانگیز بود. با توجه به اینکه امام بر خلاف مراجع دیگر رساله نداشتند، از پدرم پرسیدم: چرا ایشان به عنوان مرجع تقلید رسالهای چاپ نکردهاند؟ پدرم گفت: حاجآقا روحالله تا حالا ترجیح دادهاند که صاحب رساله نباشند؛ ولی اگر بخواهند رساله چاپ کنند، از تمام مراجع یک سر و گردن بالاتر هستند.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 141 با آنکه امام را در آن روزها و روزهای بعد بارها از دور و نزدیک زیارت کردم، اما آنچه از اولین دیدارشان تا دفعات بعد به خاطر من ماند، سکوت خاص و ابهت و وقار و طمأنینهای بود که در چهره و رفتار داشتند که بیننده را بیاختیار مجذوب میساخت. نکته دیگر اینکه امام ظاهر خیلی آراسته، موزون و زیبایی داشتند که در تناسب عمامه و محاسنشان، رنگهای هماهنگ لباسشان و آرامش رفتاری که به خرامیدن میماند، آشکار بود.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 142