روزی نزدیک غروب، در مدرسه فیضیه بودم و طلاب مشغول وضو گرفتن از حوض مدرسه بودند. زیلوهای مدرسه را پهن کرده بودند و مؤمنان و نمازگزاران در انتظار آمدن مرحوم آقای سید محمد تقی خوانساری یکی از سه مجتهد و مرجع بزرگ قم پس از فوت مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی بودند. ناگهان دیدم سید بلند قد خوشسیمایی با وقار تمام مشغول وضو گرفتن است و طلاب به چشم احترام و تعظیم به او مینگرند. لباسی مرتب، محاسنی کوتاه و چشمانی نافذ داشت. چون وضو تمام شد، حاج شیخ صادق نزدیک شد و سلام کرده و با هم روبوسی و کمی صحبت کردند. پس از آنکه از هم جدا شدند، من از حاج شیخ صادق نام آن سید روحانی را پرسیدم و او گفت: او حاجآقا روحالله خمینی، معلم و استاد فلسفه من است و من روزها پس از درس فقه آقای سید محمد حجت کوه کمرهای به درس اسفار او که در مدرسه دارالشفاء منعقد میگردد، حاضر میشوم.
این اولین بار بود که من آقای خمینی را میدیدم. او در آن وقت یعنی سال 1316 شمسی از مدرسین فاضل و بنام حوزه قم بود و با آنکه جوان بود و در حدود سی و شش سال داشت مورد تعظیم و احترام همگان بودند. عصرها در حدود دو ساعت به غروب مانده به مدرسه فیضیه میآمد و در ضلع جنوبی مدرسه در جلوی یکی از حجرات مینشست و
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 165 با فضلای درجه اول حوزه مانند مرحوم سید محمد یزدی معروف به داماد و مرحوم شیخ حسن نویسی و مرحوم فاضل لنکرانی به بحث و جدال در مسائل فقهی و اصول میپرداخت و گاهی یعنی خیلی به ندرت تند میشد و صدای خود را بلند میکرد چنانکه فضای مدرسه از صدای او پر میشد. چنانکه گفتم این گونه موارد بسیار نادر بود و او غالبا در مباحثات خونسرد و مسلط بود و حریف را با براهین و ادله منطقی به سکوت یا اعتراف وادار میکرد. تحمل و تسلط او بر نفس معروف بود و با وقار و جاذبه شخصی خودشان همه را به احترام وا میداشت و همه او را به تفوق و تقید به ظاهر و اصول اخلاقی میستودند. به همین جهت این حسن اعتقاد همگان به من نیز سرایت کرد و آرزو میکردم که اطلاعات و تحصیلات من روزی مرا موفق به حضور در درس او بکند.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 166