7ـ یاد دارم هنوز به سن هفت سال نرسیده بودم که به مکتب بروم، مرحوم پدرم با آقای حجت الاسلام آقای مرتضی پسندیده و آقای سیدنورالدین که وکیل پایه یک دادگستری بودند که هر دو نفر برادر امام بودند، رفت و آمد داشتند.
روزی ناهار مهمان مرحوم آقای سیدنورالدین بودیم. جمعی از سرشناسان خمین نیز مهمان بودند. موقع ناهار سفرۀ بزرگی در همان اتاق بزرگ بیت امام گستردند (البته امام این خانه را به برادران خود واگذار فرموده و مهمانی را آقای سیدنورالدین برادر امام داده بودند). موقع ناهار که از همه نوع غذاهای اعیانی که زعفران پلو در رأس آنها بود با مرغ در سر سفره چیده شده بود و ظرفهای بسیار مرغوبی علاوه بر غذاهای لذیذ زینت بخش سفره بود، در حین غذا خوردن متوجه شدم که یک آخوند دستمالی یزدی از زیر عبای خود بیرون آورد و گوشۀ سفره آن را باز کرد. قدری نان لواش محلی و یک تکه پنیر داخل دستمال بود، ایشان هم شروع به خوردن نان و پنیر نمود.
پس از چند دقیقه با کنجکاوی کودکانه دیدم که آن آخوند اصلاً دست به هیچکدام از غذاهای سفره نزد. من با دست به پهلوی پدرم زدم گفتم: بابا چرا آن آخوند پلو نمی خورد و نان و پنیر می خورد؟ پدرم به من گفت: حرف نزن بعداً برایت می گویم. مرحوم اعتمادالشعراء متخلص به پریشان که کنار پدرم نشسته بود لبخندی به من زد و به پدرم گفت: علی قلی خان پسرت باهوش و کنجکاو است.
دیگر حرفی زده نشد. خوردن غذا تمام شد، سفره را برچیدند چند نفر آفتابه لگن و حوله به دست، وارد اتاق شدند البته این افراد قبل از گستردن سفره نیز با همین آفتابه لگنها وارد اتاق شده بودند. بعضی از مهمانان دستهای خود را شستند و به وسیله حوله ای که روی شانۀ همان شخص حامل آفتابه لگن بود دستهای خود را خشک نمودند. چون قاشق و چنگال نیز کنار بشقابها بود بیشتر مدعوین چه قبل و چه بعد از غذا دست نَشُستند.
وقتی مهمانها بعد از صرف چای و میوه از منزل میزبان خارج شدند و من هم با پدرم از منزل که همان بیت امام بود خارج شدیم، مجدداً از پدرم پرسیدم: بابا چرا آن آخوند پلو نخورد. پدرم گفت: پسر جان در آن مجلس که نمی شد من جواب تو را بدهم حالا موضوع را به تو می گویم، آن آخوند اسمش آقاروح اللّه است و برادر آقای پسندیده و سیدنورالدین است ایشان معمولاً احتیاط می کند و کمتر غذای دیگران را می خورد؛ نه فقط منزل برادرهایش چنین می کند بلکه در میهمانیها شرکت نمی کند. می گویند همیشۀ اوقات خوراکش نان و پنیر است. ایشان از تشریفات و همچنین از غذاهای بسیار لذیذ پرهیز می کنند و اصولاً زندگی ساده و بی تکلفی دارند.
***