181ـ دورانی که در خدمت حضرت امام بودم، گاهی اوقات در زمستانها که هوا سرد بود، قبل از حمام رفتن امام، شیرآب گرم را مدتی باز می کردیم تا هوای حمام گرم و مرطوب شود، زمانی که حضرت امام متوجه شدند، ما را از این عمل منع کردند.
182ـ مدتی که به عنوان طبیب حضرت امام به محل زندگی آن عزیز رفت وآمد داشتم، سادگی و بی پیرایگی بر سرتاسر زندگی ایشان حاکم بود. فرش اتاق بیرونی و اتاق درونی امام یکسان و همان فرش درشت بافت و ارزان قیمت قم بود. پردۀ اتاق، صندلی، لیوان، تابلوی درون اتاق، استکانهای چای، ظروف غذا، سفره و... همه از این قاعده تبعیت می کردند. در این سادگی، زیبایی الهام بخشی نهفته بود که به انسان آرامش می داد. آن پیراهن سفید و بلند، آن عرق گیر ساده و سفید، جورابهای نخی و ارزانقیمت و... بیانگر بی توجهی محض امام به مظاهر دنیوی و توجه کامل ایشان به حضرت احدیت بود.
183ـ در مدت 9سالی که امام در جماران زندگی می کردند، محل زندگی وی یک اتاق 4×3 (اتاق نشیمن) و یک اتاق کوچکتر از آن برای خواب بود. بالش، پتو، تشک و تختخواب از جنس ساده و ارزان انتخاب شده بود و در این مدت
اجازه ندادند که غیر از نظافت تغییری در کاغذدیواری یا رنگ اتاق داده شود.
184ـ مدتی را که حضرت امام سال 1358 در بیمارستان قلب بستری بودند، بالای سرشان شبها چراغ کم نوری روشن بود تا در مواردی که بیدار می شوند، ساعت و یا اطراف خود را ببینند. صبحها به محض بیدار شدن تذکر می دادند که چراغ را خاموش کنید و روشن بودن بی مورد آن را در زمانی کوتاه هم برنمی تابیدند.
185ـ حضرت امام در موقع وضو گرفتن با یک دست شیرآب را باز می کردند و با دست دیگر یک مشت آب پر کرده و سپس شیر را می بستند و به هیچ وجه اجازه نمی دادند که در طول وضو، شیرآب لاینقطع باز باشد.
186ـ بعد از ساعت 8صبح یک روز زمستانی و پس از خروج ملاقات کننده ها از نزد امام، ضرورتی پیش آمد تا مجدداً به حضورشان برسم. هوا گرفته و نسبتاً تاریک بود. وارد حیات منزل محقرشان که شدم، چراغ اتاق را خاموش یافتم. به درب اتاق که نزدیک شدم، دیدم حضرت امام در حال قدم زدن هستند و به علت عدم احتیاج چراغ را خاموش کرده اند.
187ـ حضرت امام معمولاً یک لیوان آب در نزدیکی محل نشستن آماده داشتند و برای رفع تشنگی یا خوردن دارو از همان آب استفاده می کردند تا تمام شود و برای نوشیدن چند جرعه آب، آب لیوان را عوض نمی کردند؛ یا در صورت نیاز دستمال کاغذی را چند تکه می کردند و با دقت تکه های آن را مورد استفاده قرار می دادند.
188ـ روزی آقای دکتر منافی وزیر وقت بهداری، برای ترمیم دندانهای امام آمده بود؛ پسر آقای دکتر منافی (محمد منافی که بعدها به فیض شهادت نائل آمد) نیز حضور داشت. در موقع احتیاج به دستمال کاغذی در ترمیم دندانها،
پسر آقای منافی چند برگ دستمال کاغذی جدا کرد که حضرت امام بعد از اتمام ترمیم به ایشان تذکر داد. لازم به ذکر است آن شهید بزرگوار آن دستمال ها را برای تبرک با خود برد که بعد از شهادت از یافته های باارزش ایشان به حساب می آمد.
189ـ سال 57 بود و مدرسه علوی کانون جوششهای انقلابی و قلب انقلاب (امام) از این مدرسه مردم را رهبری می کردند؛ اتاق های این مدرسه با ساده ترین امکانات مفروش بود و حضرت امام هم در اتاقی کوچک و محقر (5 / 3 × 5 / 2متر) اقامت داشت. از تجهیزات اضافی در این اتاق خبری نبود. فقط یک فرش بسیار ساده با یک پتوی تاشده روی آن و یک پشتی که امام روی این پتو می نشست. این سادگی و بی پیرایگی هر ملاقات کننده ای را جذب می کرد. بویژه آقایان پزشکان که تقریباً از امکانات و ظواهر زندگی نسبتاً خوبی برخوردارند، از این سادگی محل زندگی با آن صلابت و جاذبۀ فوق العاده امام بسیار تحت تأثیر قرار می گرفتند و تحولی عمیق در تاروپود وجودشان حاصل می شد.
190ـ مدت ده سالی که به عنوان پزشک خدمت امام(س) بودم، گاهی اوقات می شد که از وجود پزشکان متخصص دیگری هم برای معاینۀ آن بزرگوار دعوت نمایم. همیشه سفارش حضرت ایشان این بود که حق ویزیت این پزشکان باید پرداخت گردد و زمانی که عرض می کردم آقا این پزشکان با افتخار و مباهات به حضور شما می رسند، می فرمودند: صلواتی برخورد نکنید، باید حق ویزیت و حق مدت زمانی که برای آمدن به جماران سپری می کنند، حساب و پرداخت گردد.
***