خاطرات
حجت الاسلام والمسلمین صدرالدین حائری شیرازی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : میرشکاری، اصغر- بصیرت منش، حمید (گردآورندگان)

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

حجت الاسلام والمسلمین صدرالدین حائری شیرازی

‏78ـ‏‏ منزل حضرت امام قبل از انقلاب همین خانۀ محقر واقع در کوچۀ‏‎ ‎‏یخچال قاضی بود که در آن فرشهای بسیار ساده و معمولی انداخته بودند و‏‎ ‎‏تشریفاتی هم نداشت. یک شب هم که مرا شام به آنجا دعوت کردند، چندان‏‎ ‎‏تفصیلی نداشت. ‏

79ـ‏ یک فتوایی ایشان دارند در ارتباط با مرجعیت، فتوای عجیبی است که‏‎ ‎‏شاید منحصر به خود ایشان باشد. ایشان در شرایط مرجعیت در آن مقبولۀ‏‎ ‎‏عمربن حنظله که «امامن کان من الفقها صائناً لنفسه حافظا لدینه و...»،‏‎ ‎‏ایشان یک حاشیه ای دارد. حاشیه اش این است که مرجع باید چنین شرایطی‏‎ ‎‏داشته باشد که علاقه به مال و جاه و ریاست در دلش نباشد. اگر باشد‏‎ ‎‏صلاحیت نشستن بر این مسند را ندارد. آنوقت فهمیدم که ایشان از وقتی که‏‎ ‎‏بر مسند مرجعیت نشسته، دارد با این مسئله مبارزه می کند که حب جاه و‏‎ ‎‏حب مال در دلش نیاید. وقتی داشت منشور ریاست جمهوری را به بنی صدر‏‎ ‎‏می داد فرمود: ریاست جمهوری چیزی نیست. یعنی خودش این معنی را‏‎ ‎‏درک کرده بود، لمس کرده بود. خودشان فرمودند: من یک طلبه هستم.‏

‏زندگی اش مثل یک طلبه، روشش مثل یک طلبه، وضع مالیش، وضع‏‎ ‎‏خانه اش، وضع معاشرتش از یک طلبه تجاوز نمی کرد. آخرش هم همینطور،‏‎ ‎‏یک اموالی که در ارتباط با ایشان جمع شده بود، مشخص کرد که اینها را‏‎ ‎‏بگذارید در اختیار شورای مدیریت حوزۀ علمیۀ قم که پولها را بدهند به‏‎ ‎‏طلبه ها.‏

80ـ‏ هیچ وقت ندیدم لباس تجملی و تشریفاتی بپوشد. عبای ایشان،‏‎ ‎‏ارزان قیمت بود و از عبای سنگین قیمت پرهیز داشت. نعلینش هم همینطور،‏‎ ‎‏خودش یک برازندگی داشت، اما هیچ وقت ندیدم لباسهای تزئینی بپوشد‏‎ ‎‏ولی در کمال نظافت بود.‏

81ـ‏ نجف که بودیم، زندگی امام زندگی ساده تری بود. خانه ای اجاره ای و‏‎ ‎‏فرشی از گلیم متوسط و زیلوهای پاکستانی در بیرونی ایشان افتاده بود. در‏‎ ‎‏اندرونی هم فقط گوشۀ حیاط یک زیلویی افتاده بود و ایشان می رفت روی‏‎ ‎‏همان زیلو می نشست. روی زیلو جای سه نفر بیشتر نبود، به طوری که یک‏‎ ‎‏روز که من خدمت ایشان بودم و حاج شیخ نصراللّه خلخالی هم آمدند، اگر‏‎ ‎‏چهارمی می آمد دیگر جایش نبود. خلاصه زندگی ایشان بسیار محقرانه و در‏‎ ‎‏حد زندگی یک طلبه بود. در اندرون منزل کولری وجود نداشت و بیرون هم‏‎ ‎‏فقط یک پنکه قرار داده بودند.‏

‏***‏

‎ ‎