78ـ منزل حضرت امام قبل از انقلاب همین خانۀ محقر واقع در کوچۀ یخچال قاضی بود که در آن فرشهای بسیار ساده و معمولی انداخته بودند و تشریفاتی هم نداشت. یک شب هم که مرا شام به آنجا دعوت کردند، چندان تفصیلی نداشت.
79ـ یک فتوایی ایشان دارند در ارتباط با مرجعیت، فتوای عجیبی است که شاید منحصر به خود ایشان باشد. ایشان در شرایط مرجعیت در آن مقبولۀ عمربن حنظله که «امامن کان من الفقها صائناً لنفسه حافظا لدینه و...»، ایشان یک حاشیه ای دارد. حاشیه اش این است که مرجع باید چنین شرایطی داشته باشد که علاقه به مال و جاه و ریاست در دلش نباشد. اگر باشد صلاحیت نشستن بر این مسند را ندارد. آنوقت فهمیدم که ایشان از وقتی که بر مسند مرجعیت نشسته، دارد با این مسئله مبارزه می کند که حب جاه و حب مال در دلش نیاید. وقتی داشت منشور ریاست جمهوری را به بنی صدر می داد فرمود: ریاست جمهوری چیزی نیست. یعنی خودش این معنی را درک کرده بود، لمس کرده بود. خودشان فرمودند: من یک طلبه هستم.
زندگی اش مثل یک طلبه، روشش مثل یک طلبه، وضع مالیش، وضع خانه اش، وضع معاشرتش از یک طلبه تجاوز نمی کرد. آخرش هم همینطور، یک اموالی که در ارتباط با ایشان جمع شده بود، مشخص کرد که اینها را بگذارید در اختیار شورای مدیریت حوزۀ علمیۀ قم که پولها را بدهند به طلبه ها.
80ـ هیچ وقت ندیدم لباس تجملی و تشریفاتی بپوشد. عبای ایشان، ارزان قیمت بود و از عبای سنگین قیمت پرهیز داشت. نعلینش هم همینطور، خودش یک برازندگی داشت، اما هیچ وقت ندیدم لباسهای تزئینی بپوشد ولی در کمال نظافت بود.
81ـ نجف که بودیم، زندگی امام زندگی ساده تری بود. خانه ای اجاره ای و فرشی از گلیم متوسط و زیلوهای پاکستانی در بیرونی ایشان افتاده بود. در اندرونی هم فقط گوشۀ حیاط یک زیلویی افتاده بود و ایشان می رفت روی همان زیلو می نشست. روی زیلو جای سه نفر بیشتر نبود، به طوری که یک روز که من خدمت ایشان بودم و حاج شیخ نصراللّه خلخالی هم آمدند، اگر چهارمی می آمد دیگر جایش نبود. خلاصه زندگی ایشان بسیار محقرانه و در حد زندگی یک طلبه بود. در اندرون منزل کولری وجود نداشت و بیرون هم فقط یک پنکه قرار داده بودند.
***