خاطرات
حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی انصاری
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : میرشکاری، اصغر- بصیرت منش، حمید (گردآورندگان)

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی انصاری

‏21ـ‏‏ امام در قم که بودند خیلی از شبها به خانۀ شهدا و فضلای حوزه سر‏‎ ‎‏می زدند. یک شب بنا بود به منزل یکی از روحانیونی برویم که خانه اش در‏‎ ‎‏کوچه ای بود که ماشینهای بزرگ و یا معمولی نمی توانستند به آن وارد بشوند.‏‎ ‎‏ما قبلاً کوچه را بررسی کردیم و به این  نتیجه رسیدیم که غیر از ژیان ماشین‏‎ ‎‏دیگری به آن کوچه نمی تواند برود. یک اتومبیل ژیان تهیه کرده و با امام‏‎ ‎‏حرکت کردیم. در مراجعت دوباره در همان ماشین نشستیم و از آن کوچه‏‎ ‎‏تنگ بیرون آمدیم. یکی از برادران یک پیکان تهیه کرده و به امام پیشنهاد شد‏

‏که بفرمایید در ماشین دیگر سوار شوید چون وضع این ماشین خوب نیست و‏‎ ‎‏هوا هم گرم است. امام فرمودند: این ماشین دارد می رود و هیچ طوریش‏‎ ‎‏نیست با همین ماشین می رویم.‏

22ـ‏ سطح زندگی امام از نظر تغذیه، اسکان، استفاده از وسایل شخصی و‏‎ ‎‏دیگر امور زندگی از افراد طبقه سه جامعه هم پایین تر بود. با اینکه ایشان رهبر‏‎ ‎‏یک حکومت بودند و یک شخصیت سیاسی و جهانی داشتند، اما حاضر‏‎ ‎‏نبودند حتی کوچکترین قدمی در جهت بسط زندگی شخصی شان بردارند. ما‏‎ ‎‏همواره در تأمین نیازهای زندگی امام این ترس را داشتیم که مبادا کالایی تهیه‏‎ ‎‏کنیم که از نظر قیمت بالای آن بر ما اشکال گرفته و مورد عتاب ایشان واقع‏‎ ‎‏شویم. بارها اتفاق می افتاد که امام به جهت برخی از امور از جمله رنگ آمیزی‏‎ ‎‏منزلشان، زیادی مصرف آب و برق و استفادۀ نامناسب از وسایل منزل، از ما‏‎ ‎‏بازخواست می کردند.‏

23ـ‏ امام مسئولان دفترشان را موظف کرده بودند که کارهای عمومی و‏‎ ‎‏بیت المال را از امور شخصی زندگی جدا کنند. تمام مخارج زندگی شخصی‏‎ ‎‏منزل امام از غیر از سهم امام و بیت المال تأمین می شد. ایشان برای امور‏‎ ‎‏زندگی خویش جدولی تهیه کرده بودند که مسئولان دفتر طبق آن جدول هر‏‎ ‎‏روز موظف به ارائۀ گزارش کلیه خریدها و وسایل شخصی بودند.‏

‏     بارها پیش می آمد که امام ما را می خواستند و به عنوان مثال می فرمودند:‏‎ ‎‏«این افزایش 10 یا 20 تومانی که در جدول دیده می شود برای چیست؟» یک‏‎ ‎‏روز مرا خواستند و فرمودند: «در منزل من روزانه سه قرص نان مصرف‏‎ ‎‏می شود، اینجا در جدول و صورتحساب یک قرص نان اضافه خریداری شده‏‎ ‎‏برای چیست؟»‏


24ـ‏ هر موقع می خواستیم برای حضرت امام وسیله ای بخریم، به ما‏‎ ‎‏می فرمودند: هنگام خرید با فروشنده جنس، طی کنید که ما حق پس دادن آن‏‎ ‎‏را داشته باشیم. چون بارها اتفاق می افتاد که ما وسیله ای را برای امام‏‎ ‎‏می خریدیم و خدمتشان می بردیم و ایشان می فرمودند: گران قیمت است و ما‏‎ ‎‏آن را پس می دادیم.‏

25ـ‏ روزی امام فرمودند: عینک مرا بدهید می خواهم مطالعه کنم. وقتی عینک‏‎ ‎‏ایشان را از روی میز برداشتم، دیدم مقداری گرد و غبار روی شیشه های آن‏‎ ‎‏نشسته است. یک دستمال از جعبه دستمال کاغذی روی میز برداشته و عینک‏‎ ‎‏را تمیز کردم و به امام دادم. ایشان عینک را به چشمشان زدند. من بی توجه‏‎ ‎‏قصد داشتم آن دستمال را مچاله کرده و دور بیندازم که امام متوجه شدند و‏‎ ‎‏فرمودند: آقای انصاری، اگر شما برای آن دستمال مورد مصرف ندارید، به من‏‎ ‎‏بدهید، این دستمال هنوز جای مصرف دارد و نباید دور انداخته شود. به نظر‏‎ ‎‏من ایشان دائم المراقبه بودند که مبادا مسئولیتی که داشتند سبب بسط و توسعه‏‎ ‎‏در زندگیشان شود و اقدامی انجام دهند که تشریفات تلقی شود. ‏

26ـ‏ یک روز امام آمدند در حسینیۀ جماران و ملاحظه کردند که در طبقه بالا‏‎ ‎‏کارگران مشغول گچکاری هستند. امام با عصبانیت بیرون آمده و فرمودند:‏‎ ‎‏بگذارید من بمیرم و بعد شما این کارها را انجام دهید.‏

27ـ‏ اوائلی که امام به جماران آمدند، روزی فرمودند: خاطرم جمع نیست که‏‎ ‎‏آیا در این خانه که می مانم صاحبانش راضی هستند یا خیر؟ خوب است بیایند‏‎ ‎‏تا با هم صحبتی داشته باشیم. آقای امام جمارانی و برادرش و اعضای خانواده‏‎ ‎‏آمدند. امام اول با مردها صحبت فرمودند که شما راضی هستید یا خیر؟ آنها‏‎ ‎‏در مقابل امام خیلی تعارف کردند که شما به ما و فامیل و به محل ما افتخار‏

‏دادید، ما تا قیامت از این موهبت الهی قدردانی می کنیم. امام فرمودند: این‏‎ ‎‏تعارفات را کنار بگذارید و جدی بگویید آیا رضایت دارید یا خیر؟ باز‏‎ ‎‏توضیح دادند و اظهار رضایت کردند. امام آنگاه فرمودند حالا به زنها بگویید‏‎ ‎‏بیایند. خانم ها آمدند. امام مجدداً از آنها سؤال کردند که ممکن است شما به‏‎ ‎‏چیزی در زندگی علاقمند باشید و دوست نداشته باشید جای دیگری بروید.‏‎ ‎‏آنها نیز به نوبه خود اظهار رضایت کردند. آنگاه امام فرمودند حالا می مانم.‏

28ـ‏ طبق قانون اساسی، رهبر انقلاب و رئیس جمهور و فرزندانشان و بعضی‏‎ ‎‏افراد دیگر باید صورت دارایی های خود را به دیوانعالی کشور ارسال دارند. با‏‎ ‎‏اینکه بنی صدر تا آخر هم این کار را نکرد ولی امام در دو سه خط کلیه مایملک‏‎ ‎‏خود را ذکر فرموده بودند. بسیار جالب و دیدنی است که امام نوشته بودند؛‏‎ ‎‏من چند کتاب دارم؛ مقداری پول نزد من است که از بیت المال است و در کجا‏‎ ‎‏چه دارم. همه آنها از دو سه خط تجاوز نمی کردند. آنگاه دستور دادند که‏‎ ‎‏فرزندشان نیز این کار را انجام دهند.‏

29ـ‏ زندگی ساده و بی آلایش امام گواهی زنده و گویا بر روح مردمی آن‏‎ ‎‏بزرگوار بود؛ یک زندگی که حتی افراد معمولی نیز از آن مزایا برخوردار‏‎ ‎‏بودند. همیشه مبالغ زیادی از وجوهات خدمت امام بود ولی دقت بسیار‏‎ ‎‏عجیبی روی مصارف آن داشتند. بارها امام به افراد دفتر شدیداً اخطار‏‎ ‎‏می کردند که راضی نیستم حتی از تلفن های دفتر هم برای کارهای شخصی‏‎ ‎‏استفاده شود.‏

30ـ‏ شما در منزل امام یک چراغ اضافه پیدا نمی کردید که روشن باشد. بعضی‏‎ ‎‏مواقع خود امام حتی زمانی که مشغول ملاقات با شخصیتها و افراد بودند،‏‎ ‎‏ناگهان متوجه می شدند چراغ دستشویی اگر بی جهت روشن است، بلند‏

‏می شدند و بدون آنکه به دیگران امر کنند خودشان آن را خاموش می کردند.‏

31ـ‏ در هنگام وضو گرفتن امام یک قطره آب اضافه مصرف نمی شد و حتی‏‎ ‎‏در فاصلۀ بین مسح و شستشوی دست راست و چپ شیر آب را می بستند.‏‎ ‎‏مرتب امام از طریق آقای صانعی تذکر می دادند که در مصارف دقت شود و گاه‏‎ ‎‏سؤال می فرمودند که چرا زیاد شده و مواظب باشید.‏

32ـ‏ یک روز امام در بیمارستان قلب فرمودند که من باید از محیط بیمارستان‏‎ ‎‏بیرون بروم اینجا بیشتر مرا بیمار می کند و من ناراحتی ندارم و اگر وسایل را‏‎ ‎‏مهیا نکنید خودم می روم.‏

‏     برای بیرون آمدن امام چند مسئله وجود داشت؛ رفتن امام به قم خیلی‏‎ ‎‏بعید به نظر می رسید و از طرفی در تهران نیز شورای پزشکی امام با این شرط‏‎ ‎‏موافق بودند که بین منزل امام و بیمارستان قلب فاصلۀ زیادی نباشد. جنوب‏‎ ‎‏تهران مشکل آلودگی هوا و فاصلۀ زیاد را داشت. تحقیقات زیادی به عمل‏‎ ‎‏آمد و در خیابان دربند یک ساختمان سه طبقه اجاره شد. روزهای اول طبقه‏‎ ‎‏همکف پاسداران می نشستند، طبقه دوم خانواده امام و طبقه سوم برای دیدار‏‎ ‎‏و ملاقات اختصاص داشت. مدتی گذشت امام فرمودند این منزل مناسب‏‎ ‎‏نیست و من باید از اینجا بروم. آن خانه منزل متوسطی بود که فقط نمای‏‎ ‎‏بیرونی آن سنگ بود. امام به آقای رسولی محلاتی فرمودند بروید منزلی مانند‏‎ ‎‏خانه پدرت برایم پیدا کنید. مشکل شروع شد. تهیه منزل در قسمت شمالی‏‎ ‎‏شهر و نزدیک بیمارستان مثل منزل آقای رسولی یعنی یک خانۀ خشت و گلی‏‎ ‎‏کار آسانی نبود. امام هم تهدید کرده بودند که اگر تهیه نشود می روم به قم.‏‎ ‎‏تلاش زیادی شروع شد، همه بسیج شدند که یک خانه پیدا کنند که هم‏‎ ‎‏خواستۀ امام را تأمین کند و هم اگر گروهی بخواهند ملاقات کنند جا باشد.‏

‏نتیجتاً همین منزل کنونی پیشنهاد گردید که از حسینیه جماران نیز برای‏‎ ‎‏ملاقات عمومی استفاده شود.‏

33ـ‏ دو منزل که برای امام و دفتر در نظر گرفته شد مجموعاً 160 متر زمین‏‎ ‎‏داشتند. منزل خصوصی امام دارای دو اتاق است؛ یکی برای ملاقات با‏‎ ‎‏شخصیت ها و دیگری برای استفاده و خواب و گاهی که ملاقات کنندگان زیاد‏‎ ‎‏می شدند، مجبور بودیم از دیگری استفاده کنیم و دفتر هم با همین کیفیت بود‏‎ ‎‏که چند صندلی ساده داشت.‏

‏***‏

‎ ‎