170ـ مطابق معمول هر تابستان، نجف فوق العاده و طاقت فرسا گرم و پنجره ها و کف کولر درونی منزل امام پوسیده بود. تلاش و سعی ما این بود که با مخلوط سیمان و گچ و شکر آن را تعمیر کنیم که تا حدودی موفق شدیم، اما این کولر با این وضع در مقابل آن گرمای توانسوز اصلاً کارآیی نداشت. فشار گرما و هجوم پشه ها در حدی بود که حضرت امام مجبور می شدند شبها چندین بار محل خواب خود را عوض کنند. با همۀ اینها وقتی رفقا می گفتند: آقا برویم کوفه، هوای کوفه خیلی از نجف بهتر و خنک تر است، آقایان زیادی از مراجع و علما به آنجا می روند و... حضرت امام می گفتند: نه، من باید مشکل کوخ نشینها را که از خود خانه و زندگی ندارند، یا بعضی را که الآن در زندان هستند درک کنم، نه اینکه به فکر خودم باشم، باید به فکر همه باشم.
171ـ امام حتی نعلین خود را که پاره می شد، دور نمی انداخت و ما مرتباً می بردیم وصله می زدیم و تعمیر می کردیم و امام باز هم از آن استفاده می کردند. بدین ترتیب از یک نعلین چهار یا پنج سال استفاده می کردند.
172ـ امام تا آنجا که می شد وسیله های زندگی را به کار گرفت، آن را تعویض نمی کرد و مورد استفاده قرار می داد. یادم می آید در نجف بودیم و استکان و
نعلبکی ها همه لب پریده شده و وضع نامناسبی داشتند. روزی حاج آقا مصطفی گفت فلانی نمی توانی بلایی سر این استکانها بیاوری شاید مجبور شویم وسایل نو تهیه کنیم. اتفاقاً، آن شب که داشتم از پله ها پایین می آمدم تا استکانها را بشویم، پایم سر خورد و سینی استکانها و قوری از دستم افتاد و همه شکست و مجبور شدیم استکان و نعلبکی نو تهیه کنیم، ولی قیمت ها را توی دفتر دخل و خرج منزل (بیت امام) آورده بودم، امام قبول نکردند و گفته بودند فلانی باید پول اینها را بپردازد.
173ـ صورت خرید منزل امام به دقت یادداشت می شد و به نظر آن حضرت می رسید و واقعاً دقیق حسابرسی می کردند. روزی حضرت امام یک دینار (حدود بیست تومان) به من دادند و سفارش کردند که خرید از یک دینار بیشتر نشود. مقداری گوشت و لوازم دیگر خرید کردم و 10فلس (حدود دو تومان) باقی ماند که در آخر وقت این مبلغ را مطالبه کردند و از من تحویل گرفتند.
174ـ روزی امام یک دینار دادند تا خرید کنم. گوشت و خرما و انگور و... و 3کیلو هم انجیر خریدم. در برگشت امام پرسیدند غلامرضا چقدر انجیر خریدی؟ عرض کردم 3کیلو آقا. بلافاصله گفتند یک کیلو کافی است، ببر و دو کیلو را پس بده که به ناچار اطاعت شد. آنگاه مقداری از انجیرها را به من و آقای فرقانی و آقای قرهی دادند و مقداری را هم خودشان با حاج خانم و آقامصطفی میل کردند.
175ـ آجر پله های محل عبور و مرور امام در منزل، ساییده شده و از جا درآمده بود و بعضاً باعث گرفتاری و سرخوردن افراد و افتادن و شکستن ظروف می شد. برای تعویض آجرها و درست کردن پله ها اجازه خواستیم فرمودند
لازم نیست، آجرها را پشت رو کن، برگردان و گِل بزن.
***