141ـ هنگامی که امام درس اخلاق می دادند، خیلی از دنیاخواهی و دنیاپرستی مذمت می کردند. گاهی پس از پایان یافتن درس، انسان چنان به دنیا بی علاقه می شد که دنیا در نظرش سفال شکسته ای می شد که هیچ کس به آن توجه نمی کند.
142ـ ما در تمام طول عمر امام شاهد بودیم که ایشان چیزی بر اموال خود نیفزودند. تنها ملک مختصری از ارث پدری مانده بود که مزروعی بود. درآمدی که از همان زمین به دست می آمد، خرج می کردند.
زاهد بودن طلبه از نظر امام به این معنی نبود که طلبه لباس ژنده ای بپوشد و خوار شود و یا علامت گدایی در لباسش باشد. امام معتقد بودند که طلبه در عین حال که باید لباس متناسب بپوشد، باید قلب خود را نیز آماده کند و می فرمودند عمران وآبادی قلب بامعنویت وتوجه به خداست.
143ـ خانه ای که حضرت امام در آن زندگی می کردند، خانۀ متوسطی بود که از خشت ساخته شده بود و هم اکنون نیز موجود است. در حدود بیست سال حضرت امام خانه نداشتند. یعنی برای زمانی میان سالهای 1301 تا 1324
خانۀ حضرت امام اجاره ای بود. ایشان خانه را به مدت دو سال اجاره می کردند و در آن سکونت می گزیدند، بعد صاحبخانه می گفت: «من خانه را لازم دارم» پس از آن، ایشان خانۀ دیگری پیدا می کردند. در طول مدتی که در خدمت امام بودم، غیر از مواقعی که از نظر ظاهری ارتباط من با ایشان به خاطر تبعیدشان قطع شد، هرگز ندیدم که ایشان آجری را بر روی آجر بگذارند.
144ـ در زمان حیات مرحوم آیت اللّه بروجردی، حضرت امام روی منبر نرفتند و روی زمین می نشستند. محل درس ایشان یعنی مسجد سلماسی را روی آب انبار ساخته بودند و مرطوب بود و زمستانها هم بسیار سرد می شد. روزی پتویی را پهن کردم تا امام در موقع درس روی آن بنشینند. خلاصه بعد از درس که متوجه شدند پتو مال من است؛ گفتند: جناب میرزا امروز آوردی و من هم به احترام شما نشستم، چنانچه فردا بیاوری من نمی نشینم؛ ما باید همگی یکسان باشیم.
***