126ـ روزی در نجف اشرف مشاهده کردم کف جوراب حاج آقا مصطفی پاره است. ضمن یک شوخی که با ایشان کردم علت پارگی جوراب را پرسیدم. در جواب گفتند: «آقا پول نمی دهد» و من تا آن روز کم وبیش اطلاع داشتم که پدر بزرگوارشان، مانند سایر طلاب ماهیانه مبلغی به ایشان می دهند که بیشتر از تکافوی مخارج اولیۀ زندگی شان نیست.
127ـ مسجد سلماسی در آن زمان مسجد ساده ای بود که کف آن با زیلوهای نخی آبی رنگ یزدی و یا کاشی فرش شده بود که زیلوهای نازکی بودند و به خصوص در زمستان سرد، نشستن روی آنها واقعاً نوعی ریاضت به حساب می آمد.
روزی شاگردان با هم گفتند: این درست نیست که ایشان نیز همانند ما روی زیلوی نازک و سرد بنشینند. از این رو یکی از شاگردان برخاست و قبل از اینکه ایشان بیایند، عبای پشمی خود را تا کرد و در جایی که ایشان می نشستند، پهن کرد و همه خوشحال بودند که بدینوسیله کار خیری انجام داده اند. اما همین که امام وارد مسجد شدند و برای نشستن به جای مخصوص خود رفتند و آن عبا را پهن دیدند، با ناراحتی آن را جمع کردند و کناری گذاشتند و مانند هر روز و مثل دیگران، روی زیلو نشستند و آثار ناراحتی تا پایان درس در چهره شان هویدا بود.
128ـ در مدت توقف ایشان در کربلا، ما مهمان بودیم و روزهای اول ورود به نجف اشرف نیز اطلاعی از وضع غذا و مسئولان تهیۀ غذا نداشتیم. تا اینکه پس از چند روز، ضمن مسئولیتهای دیگری که به عهدۀ اینجانب بود، مسئولیت تدارکات خانه را نیز به من محول فرمودند. این بدان جهت بود که از خانواده و نزدیکان ایشان، جز حاج آقا مصطفی خمینی، کسی نزد ایشان نبود و آن مرحوم نیز با توجه به اشتغالاتش به این کارها نمی رسید. این تنهایی امام، تا حدود چهار ماه پس از ورود به نجف اشرف ادامه داشت که رژیم برای رفتن خانوادۀ محترم، هر روز مانع تازه ای ایجاد می کرد. به هر صورت ما که مأمور تهیه و تدارک مایحتاج منزل بودیم، هر روز با خادم خانه برای خرید به بازار حویش که نزدیک منزل امام بود، می رفتیم و مایحتاج آن روز را تهیه
می کردیم و تحویل آشپز می دادیم. روزهای اول، یکی دو بار از امام پرسیدم که: «ناهار چه می خورید؟» و یا «شام چه میل می کنید؟» و امام هم چیزی می گفتند. ظاهراً بار سوم بود که امام مانند همیشه با همان صراحت و قاطعیت فرمودند: از این به بعد دیگر راجع به غذا و شام و ناهار از من چیزی نپرسید و هرچه خواستید، درست کنید. من هم مانند شما هرچه بود می خورم! و عملاً نیز تا مدتی که من در خدمت ایشان بودم (حتی چنانکه اطلاع دارم، بعد از آن نیز) این شیوه را در زندگی داشتند و معمولاً در مورد غذا و کمّ وکیف آن اظهارنظر نمی کردند. اگرچه در مورد نظافت و جهات بهداشتی آن، حساسیت خاصی داشتند.
129ـ لباسهای امام از یکی دو دست تجاوز نمی کرد با اینکه پارچه ها و لباسهای دوخته و ندوخته زیادی برای ایشان هدیه می آوردند ولی هرچه برای ایشان سوغات یا هدیه می آوردند همه را به دیگران می دادند. در خوراک نیز خیلی اهل قناعت بودند و اقتصادی زندگی می کردند؛ در حالی که همه گونه امکانات برای ایشان فراهم بود. امام(ره) به راستی اینگونه بود که در صرف مخارج زندگی و خوراک و لباس خود و اهل خانه کمال احتیاط و قناعت را داشتند. اگر چراغی بی جهت روشن بود، فوراً دستور می دادند خاموش کنند.
***