206ـ یکی از مصاحبه های تاریخی امام در نوفل لوشاتو مصاحبه با تلویزیون آمریکا بود. آنها مدعی بودند که این مصاحبه زنده پخش می شود.
سؤالات زیادی داشتند از ساعت 9صبح تا 2بعدازظهر که دوربین هایشان را تنظیم می کردند به ما اعتراض می کردند که این چه اتاق تنگ و کوچکی است که برای امام درنظر گرفته اید ما نمی توانیم درست فیلمبرداری کنیم.
207ـ محل اقامت امام در دهکده نوفل لوشاتو به دلیل رفت وآمد دانشجویان و شخصیتها از سراسر دنیا کم کم کوچک و کوچکتر می شد، بخصوص که بنا بود خانواده امام از نجف به پاریس بیایند. ایشان اجازه فرمودند منزل وسیعتر و نزدیکتر اجاره شود. یکی از برادران تصمیم گرفت که این کار را انجام دهد و خانه ای مناسب تهیه کند. منزل تهیه شد. بعضی از بستگان امام هم دیدند و پسندیدند و به آقا گزارش دادند. امام مبلغی بابت اجارۀ یک ماه فرستادند و اجازه دادند سند اجاره تنظیم شود. برای اطمینان بیشتر با بعضی از برادران دانشجو از منزل دیدن کردیم. منزل کوچک بود. ظاهراً زیبا و قشنگ می نمود و از کیفیت خوبی برخوردار بود. من فکر کردم برای امام مناسب نیست. بنا شد به ایشان گفته شود که ظاهر منزل مناسب شما نیست، بخصوص که دیوارهای آن مخملی است (کاغذهای دیواری مخملی بود) وقتی امام اطلاع پیدا کردند، فرمودند: من آنجا نمی روم.
208ـ شبی قبل از شروع نماز جماعت، حضرت امام را دیدم که به حالت تربیع نشسته اند و با ظرف آبی که آوردند، درون تشتی بسیار کوچک وضو می گیرند. وضو گرفتن ایشان بسیار ساده و بی پیرایه بود و بنده از این روش ساده و بی پیرایه امام درس ها آموختم.
209ـ من زهد واقعی را در زندگی امام به رأی العین دیدم. روز هجرت از عراق
به کویت، حضرت امام فرمودند: احمد لباسهای من را بده. در چمدان امام که باز شد، جز یک عبا و یک قبا، یک پیراهن و شلوار و یک حوله چیز دیگری دیده نمی شد و آنجا بود که من متوجه شدم که این رهبر و این مرجع عالیقدر با اینکه هر ماه مبلغ زیادی در ایران و عراق به طلاب شهریه می پردازند، جز این مقدار ناچیز لباس دیگری ندارد. و این موضوع برای اهل علم و اهل اخلاق و مسئولین درس بزرگی است که امام با این ویژگی ها بود که به جنگ کفر و استکبار جهانی رفت و سربلند بیرون آمد.
210ـ شهید مظلوم بهشتی زنگ زدند که برای تشریف فرمایی امام از پاریس به تهران، مقدماتی تهیه دیده ایم، از جمله:
1ـ استقبال بسیار عظیم و گسترده خواهد بود، فرودگاه مهرآباد را قالی فرش می کنیم.
2ـ شهر را چراغانی و تزئین می کنیم.
3ـ حضرت امام را با هلیکوپتر به بهشت زهرا می بریم، زیرا ازدحام آنقدر زیاد است که با ماشین خطرناک می باشد و....
وقتی مطالب را به عرض امام رساندم، فرمودند: «برو متصل شو به ایران و به آقایان بگو: مگر کورش را می خواهند وارد ایران کنند. یک طلبه از ایران خارج شده، همان طلبه به ایران برمی گردد. من با هلیکوپتر به بهشت زهرا نخواهم رفت.»
موضوع به ایران گزارش شد ولی شهید بهشتی نگران بود که مثلاً ازدحام زیاد است و خدای ناکرده امام صدمه می بینند و... دوباره گزارش را به آقا رساندم. فرمودند: «من باید مانند سایر مردم حرکت کنم ولو زیر دست وپا له شوم...»
***