درس اسفار بیشتر جاذبۀ عرفان داشت
آقای خمینی خصوصاً و اختصاصاً در منزل خودشان به من درس می دادند و گاهی هم در مدرسه دارالشفاء؛ بنده یک دوره کامل منظومه به استثنای فلکیات منظومه را
کتابسلسلۀ موی دوستصفحه 67 تنها پیش ایشان خواندم. فلکیات را ایشان گفتند که اباطیل است و فلکیات جدید با اینها قابل مقایسه نیست و تدریس نکردند. آقای خمینی می گفتند اسفار را نخوانده اند، اما آن را با حاج میرزا خلیل کمره ای مباحثه کرده اند و لذا به نظر من، درس اسفار ایشان خیلی سنّتی نبود تا بتوان گفت سلسله سند ایشان در تعلیم اسفار به صدرالمتألهین (مؤلف اسفار) می رسد. هر چه بود حدّت و جودت فهم خود ایشان بود که می توانست از عهدۀ تدریس اسفار برآید، زیرا این خصوصیت اسفار است که سطح آن بسیار شیوا و روان است و ژرفای فوق العاده پیچیده و پیل افکن دارد. شاهد راستین آن حواشی بعضی مُحشّین اسفار است که نکات مخدوش و غیر وارد به متن کتاب بسیار دارد. ایشان علاقه ای به فلاسفۀ مشّاء و منطق نداشت. درس اسفار ایشان بیشتر جاذبه عرفان داشت. عرفان را پیش آقای شاه آبادی به خوبی خوانده بودند و دائماً هم مشغول مطالعه کتب ابن عربی و غیره بودند. لذا به اسفار از نظر ابن عربی نگاه می کردند، نه از نظر ابن سینا و فارابی؛ به کلمات ابن سینا و فارابی که می رسیدند به کلی ناراحت می شدند و با توان سرشار عرفانی از تنگناهای فلسفه خارج می شدند. روزی که من ایرادی اظهار کردم، ایشان در جواب گفتند: «شما باید از این گونه سخنان ابن سینا استبرا شوید». باری، بعد از تمام شدن منظومه با دو سه نفر از رفقا، مثل آقای شیخ محمد فکور پیش آقای خمینی اسفار را شروع کردیم. ده سال طول کشید که اسفار را خواندیم. در این دوره آقای سید رضا صدر و آقای شیخ عبدالجواد سدهی اصفهانی حضور داشتند. آقای خمینی به بنده توصیه کردند که در درس اسفار آقای میرزای آشتیانی شرکت کنم، اما بنده از روی غرور نپذیرفتم و گفتم که دیگر هیچ احتیاجی به خواندن اسفار ندارم. زیرا تقریباً همۀ اسفار را خوانده و یک بار هم با مرحوم فکور یزدی بحث کرده ام. اما چون کتاب شفای ابن سینا را نخوانده بودم، به اتفاق دوست عزیز آقای سید عزّالدین زنجانی، امام جمعه زنجان، به منزل آقای آشتیانی رفتیم و از اول الهیات کتاب شفا در نزد آقای میرزا مهدی آشتیانی شروع کردیم.
* * *
کتابسلسلۀ موی دوستصفحه 68