کناره گیری حضرت امام از فلسفه
سرانجام حضرت امام از این مباحثات و مجادلات خسته شدند و فلسفه را کنار گذاشتند؛ به گونه ای که برخی تعبیرشان این بود که ایشان از فلسفه توبه کرده اند. واقعیت را خدا می داند؛ ولی آنچه مسلم است این است که ایشان دیگر فلسفه تدریس نکردند و حتی به سرودن اشعاری دست زدند که متضمن مخالفت ایشان با فلسفه و عرفان بود. این اشعار در حال حاضر در دیوان آن مرحوم، موجود است؛ از
کتابسلسلۀ موی دوستصفحه 51 جمله می فرمایند:
طومار حکیم و فیلسوف و عارف فریاد کنان و پای کوبان بدریم
و نیز
با صوفی و با عارف و درویش بجنگیم پرخاشگر فلسفه و علم کلامیم
البته ممکن است این ابیات، تأویلات خاصی داشته باشد؛ ضمن اینکه بعید است منظور حضرت امام عرفان حقیقی باشد؛ شاهدش این است که در ابیات دیگری فرموده اند که حقیقت عرفان و مبانی آن با آنچه در عالم تصوف و عرفان دیده می شود و دامنه اش تنها ظواهر برخی از صوفیان یا عارفان را در برمی گیرد و راهی به باطن نمی یابد، متفاوت است. از سوی دیگر، امام در پیام معروف خود که به گورباچف دادند، رئیس جمهور شوروی سابق و پیروان مذهب کمونیست را به کتابهای امثال محی الدین عربی، حواله داده بودند. پس بهتر است کلاممان را اینگونه تصحیح کنیم که کناره گیری حضرت امام در واقع از ظواهر عرفان و اصطلاحات و الفاظ آن بود و نه واقعیت عرفان و فلسفه و علم کلام. اگر اینگونه با قضیه برخورد کنیم، خواهیم دید که نوعاً بزرگان ما در مراحل تکاملی شخصیت و روح خویش، به این مرحله از کناره گیری می رسند.
* * *
کتابسلسلۀ موی دوستصفحه 52