مقدمه
با کاروان خاطرات ایام وصال یار
هر چند ابعاد وسیعی از شخصیت والای امام همچنان ناشناخته مانده و تلاش در کشف و شهود برخی از آنها به زمان بیشتری نیاز دارد لکن تأمل در بخش مشهود از ابعاد شناخته شده شخصیت امام می تواند زوایای نامشهودی را در ابعاد ناشناختۀ آن مراد دلها آشکار سازد.
بی گمان امام در کرسی استادی هر چند در مرتبت با امام در جایگاه رهبری بزرگترین انقلاب قرن بیستم و یا در مقایسه با امام در مقام بنیانگذاری استوارترین نظام سیاسی معاصر و یا در برابر شخصیتی که امام در عرصه تحولات معاصر بین المللی بخود اختصاص داده بود، متفاوت می باشد اما مقام استادی امام سنگ زیر بنای همه این مرتبتهای بزرگ و قلم نگارش همه این چهره های تابناک و عامل نقشها و مقامهای دیگر او است و همه ابعاد شخصیت امام از آغاز بزرگترین نهضت اسلامی تا عامل اصلی در نقش آفرینی در تاریخ سیاسی معاصر ایران، اسلام و جهان، همه و همه برخاسته از جایگاه امام در کرسی استادی می باشد.
علتها هر چند در مواردی درخشش معلولها را ندارند اما به طور ماندگار همچنان علت محسوب می شوند و زیربنای درخششها و شکوههای معلولها به شمار می آیند. بی شک مطالعه، تحلیل و بررسی این بعد از شخصیت بزرگ امام می تواند در شناخت دقیقتر ابعاد دیگر شخصیت امام مفید و مؤثر باشد.
در نگاه کلی، از جایگاه امام در کرسی استادی سه اثر ماندگار در دسترس ما قرار دارد که هر کدام بنوبه خود می تواند در تبیین این جایگاه و آثار آموزنده و احیاگر آن، مفتاح و روشنگر باشد.
نخست: آثار قلمی بازمانده از این دوران پر برکت که خود تصویری درست از شخصیت علمی امام در جایگاه استادی و محتوای دروس امام در دوره های متوالی تدریس می باشد. سنت و سیره امام چنان بود که دروس خود را شخصاً به رشته تحریر در می آوردند و در حقیقت، یک درس سه بار مورد مطالعه و تحلیل قرار می گرفت: قبل از درس، بهنگام درس و پس از درس.
آثار مکتوب متعدد امام در زمینه های مختلف فلسفی، عرفانی، اصول فقه، متون فقهی و فقه استدلالی که میراث گرانبهای علمی بازمانده ازامام می باشد جملگی در این راستا تألیف گردیده اند. امام همواره خود بهترین مقرر دروس خود بوده است.
دوم: جزواتی که توسط شاگردان امام به عنوان تقریرات درس تهیه، تنظیم و به صورت مجلدات تقریری نوشته شده که برخی از این جزوات هنوز دردست مؤلفان محققش چاپ نشده باقی مانده که امید است همت جمعی در نشر آثار امام در این خصوص نیز مؤثر افتد.
سوم: خاطرات انبوه شاگردان امام که در دروس حوزه های قم و نجف اشرف امام حضور یافته و سالها از زلال علم و معرفت امام بهره برده اند. این خاطرات به چند لحاظ از اهمیت فوق العاده برخوردار است که در این مجال می توان به برخی از آنها اشاره نمود:
1. به لحاظ بار علمی که در اکثر صفحات این مجموعه از خاطرات دیده می شود و برای اهل فضل اشارتهای فراوان به همراه دارد.
2. این خاطرات برای کسانی که خود در آن زمان حضور داشته اند موجب تداعی مطالب بسیاری است که احیاناً خود فراموش کرده اند.
3. روش تدریس و تحقیق که از لابلای این خاطرات مستفاد می گردد بهترین الگو در حوزه های علمیه، دانشگاهها و مراکز آموزشی است.
4. سطر سطر این خاطرات بیانگر رابطه ها در اتصال حلقات تاریخ زندگی امام و مؤلفه های تاریخ معاصر می باشد.
5. این خاطرات مبین چگونگی ظهور نسلی است که امروز بنام یاران امام شهرت یافته اند. یعنی در حقیقت سرآغاز تاریخ جدید انقلاب پس از امام.
6. مطالعه این خاطرات به وضوح امکان تبدیل استاد به مراد و تحول کرسی استادی به جایگاه انسان پروری و کانون عشق را نشان می دهد.
کتاب حاضر که با زحمت و رنج بسیار فراهم آمده و اینک در اختیار علاقمندان قرار گرفته، شمه ای از این خاطرات را گردآوری و بازگو کرده است تا قطره ای از دریا را به والهان بنمایاند و دلهای مشتاق را به سوی آن دریا متوجه سازد. و محققانه، از طرح آن همه تفصیل، اشارت به مقام امام در کرسی استادی را هدف گیرد.
به این ترتیب، اهداف خاطره نویسی تنها در بعد تاریخی آن خلاصه نمی شود. خاطراتی که در این مجموعه مطالعه می کنید در حقیقت تحقیقی هدفمند برای شناساندن جریانهای فکری با طبقه بندی روشها و بینشها در خلال بررسی سلسله دروس علمی امام می باشد. بی شک تجزیه و تحلیل این روشها امکان مطالعه تطبیقی در روشهای آموزشی حوزه های علمیه و دانشگاه را در سطوح آموزش عالی و تحقیقات کاربردی را میسر می سازد.
کاروان عظیم شاگردان دیروز امام که وارثان اجتهاد و فقاهت امروز در حوزه های علمیه و سکانداران انقلاب در رهبری جریانهای فکری ناب اسلامی در عرصه های مختلف می باشند و مسئولیتها را در عرصه های مختلف نظام اسلامی بر عهده دارند، در لابلای خاطره هایی که از استاد و مراد خود در مناسبتهای درسی بازگو کرده اند در حقیقت تجربه نوینی را در عرصه روابط علمی و معنوی استاد و شاگرد به تماشا نهاده اند.
در چشم انداز این خاطره ها به جز رابطه مقدس و سازنده استاد و شاگردی تجلیات دیگری از عشق، اندکاک، ذوب شدن و مراد و مریدی نهفته است که خوانندگان باید جلوه ها و برکات آن را در لابلای سخنان راویان و ناقلان این
خاطره ها جستجو کنند.
بی گمان آبریز چشمه ها هر چند نزدیکتر باشند، زلالترند و آب اقیانوسها هر چه عمیقترند، پاکترند و لکن آبشارها بیشترین انرژی را نه در کرانه ها که در عمق دره ها به وجود می آورند که نشانه آن تبدیل قطره ها به حبابهای پراکنده در هوا است.
شاگردان امام بی گمان همه یکسان از زلال علم و عرفان امام بهره نبرده اند برخی امام را چون چشمه ای خروشان و جمعی چون اقیانوسی بیکران و نیز عده ای استاد و مراد بی بدیل خویش را چون آبشار پر هیمنه می دیدند که امواج خود را با غرشی سهمگین به سخره ها می کوبد و خود را در این میان چون حباب و نَمی پراکنده در هوا می یافتند و به فراخور اوعیه و ظرفیت وجودی خویش فیض می بردند. به هر حال هر کدام، از سلسله موی دوست سخن گفته اند و از اسارت کمند آن، زمزمه کرده اند.
این نکته بسی پر معنی است که هر کدام از شاگردان امام هر وقت و در هر حال که از امام و خاطره های درسی آن استاد و مراد خویش سخن گفته اند، بیشتر، از حال سخن گفته اند تا مقال و از فراق یار زمزمه کرده اند تا وصال.
پایان جلسه درس امام همواره چنان بود که با اشتیاق آغاز جلسه بعد همراه بود و در حقیقت پایان نبود بلکه آغاز بود؛ درس امام هرگز کسی را سیراب نمی کرد بل تشنه تر می نمود؛ علم نمی افزود، که انسان را بر جهل خود واقفتر می کرد؛ فقط مرزها را بر می داشت و از کرانه تا کرانه به بیکران رهنمون می شد. درس امام نقبی بر عمق عقل و ادراک حاضران بود که تا چشمه های علم و معرفت از درونشان بجوشد تا هر کجا که علم و معرفت می یابند توان نقد و تحلیل آن را داشته باشند و دانش و معرفت جدید خود را از درون خویش بیابند.
امام همواره زمان تحصیل را اندک و زمان تحقیق را بسیار می شمردند اما نه هر تحلیل و نه هر تحقیق، بلکه تحصیلی که به خروش مواج علم و معرفت از چشمه های درون دانش پژوهان بیانجامد و تولید، سازندگی و عقل فعال تحقیق را
بارور سازد. درس امام بی روح و علم تجریدی نبود سرشار از عرفان و زلال مکارم اخلاق بود. دقایق اندکی که امام در لابلای بحثهای دقیق علمی به شهد حال می رسید و در ناسوت علم به شهود ملکوت دست می یافت و از حضیض ملک به عالم قدسیان پرواز می کرد در همان چند لحظۀ حال، یکباره دست حاضران فرش نشین را به عرش می رسانید. در این چند لحظه ناگهان درس اصول وفقه به سماعی با شکوه و وصالی مخمور مبدل می شد و لحظه ای بعد همه در سرادق و حجب مستور بودند و دیگر از حال خبری نبود.
ترجیع بند درسهای امام ندای آغاز راه بود نه نزدیک شدن به پایان. هر چه درس پیش می رفت، آغاز مشکل تر می نمود؛ تنها در پایان راه صوری درس بود که بارقه امید به آغاز راه در دلها می شکفت که تازه سفر نهایی آغاز می گردید.
عالم شدن در دروس امام به معنی آماده شدن به آغاز آدم شدن بود چه زیبا و با شکوه و با تکرار می فرمود: شیخ ما همی گفت که عالم شدن چه مشکل و آدم شدن محال است.
من ناچیز که حباب کوچکی معلق در هوا در هیاهوی غرش و ریزش موجهای عظیم آبشار وجود استاد بر قعر دره ها به حساب می آیم اگر همه آنچه را که باید از درس امام بگویم بر قلم آورم باید همه مطالب کتاب را تکرار کنم ناگزیر باید به نکاتی بسنده کنم که نَمی از یَم باشد و خواننده را به مطالعه دقیق و هشیارانه این اثر که به قلم شیوا و شیوه ای محققانه نوشته شده است وادارد تا نه تنها صفحه به صفحه و سطر به سطر بلکه روی بسیاری از کلمات در این خاطره ها تأمل نماید که شاید اسم اعظم روش تدریس امام را در آن کلمه بیابد و توشه راه بگیرد؛ چون ابرها به دشتها بتازد و ببارد.
در منظر اول، استاد و مراد، چون سلسله جبالی می نمود که قله های آن غیر قابل دسترسی است اما هنگامی که دستها از آستین عقل به سوی او دراز می شد یکباره چون چشمه خروشان، اوعیه دلها را سیراب می نمود و پیچ و خمها و فراز و نشیبهای این سلسله کوهها چون گستره دشت وسیع و هموار زیر پا سهل می نمود
گوئی که در درس امام قله ها هدف نبودند قله ها چون علامتی فقط راه اوج به ملکوت را نشان می دادند.
حتی آنها که از این اقیانوس بیکران بهره وافر بردند هم احساس ندامت کردند و نیز آنها که جز انتظار وصال بهرۀ دیگر نبردند بسی شرمنده شدند. آن دسته که چرا توشه بیشتر بر نگرفتند و این دسته که چرا بی نصیب ماندند.
در اواخر دهه 30، روزی که در مسجد سلماسی قم بنا بر اصرار فضلای حاضر در درس به خاطر تراکم حضار امام بر روی یک منبر دو پله ای نشست ناگهان درهای ملکوت را بر روی مشتاقان گشود. امام سخن را چنین آغاز کرد که وقتی انسان بظاهر یک پله بالا می رود چه رخ می دهد؟ و او را چه می شود؟ و چه باید بشود؟ این پله ظاهری چگونه می تواند مایه کمال و یا چه سان مایه سقوط انسان گردد؟ با این سرآغاز سخن چه غوغایی در دلها بپا خاست و چه شهود انقلابی رخ داد؟ من آن روز در بارقه شکسته شدن و فروریختن دلها، شکوه سقوط بتها را در آن زمان به چشم خود دیدم که امید سقوط بت رژیم شاه را نوید می داد.
اگر مرا به ژرفای درس امام راهی نبود از ظاهر بگویم آنگاه که دریا در سینه امام به خروش می افتاد و عبا از شانه های امام به آرامی می غلطید و می افتاد و حرکت دستها به آسمانها نشانه می رفت و طنین صدای امام اوج می گرفت دیگر گذشته و حال در هم می پیچید و ره آورد محققان گذشته به تار و پودی مبدل می گشت و کاخهای سر برافراشته آراء و نظریات بزرگان فرو می ریخت و مبانی نظریات رنگ می باخت و افقهای جدید در چشم اندازها رخ می نمود و از میان غرش ابرها و رعد و برق ناگهان آسمانی پر ستاره آشکار می گردید؛ که چه با شکوه بود جمع کردن این ستاره ها! اما صد حیف که جمع و ضبط همه آن ستاره ها امکان پذیر نبود.
با یک نگاه دیگر باید گفت شیوه تدریس امام نه تنها الگو برای حوزه ها بلکه شیوه تدریس در دانشگاهها بود. در محضر امام، تحصیل به معنی جمع آوری اطلاعات نبود بلکه به معنی تحلیلی بود که نه تنها در حوزه اطلاعات موجود بلکه به توسعه و فهم آن می انجامید. هر چند، علم در کتابها ذخیره شده است اما استاد
بجای بازگو کردن آنها تلاش می کرد محققان را با محتوا و عمق و جان این کتابها آشنا سازد و راه و رسم تحلیل و بازسازی آنها را بیاموزد. و سامان دهی مجدد اندیشه های زمان گذشته را به تولید برساند. در دیدگاه ارزشمند امام، استاد وقتی موفق است که دانش پژوهانش بهتر از آنچه که ا زوی می گیرند خود بر علم بیافزایند و پانویسهای تقریراتشان باید بیشترین حجم صفحه را پر کند نه تنها نقل قولها، که در کتابها فراوانتر می توان یافت. در پایان باید این نکته را بیافزایم، آنگاه که در درس استاد مطلبی پیچیده پیش می آمد و درک بحث، سخت و راه فهم ناهموار می نمود، تازه، درس حال و هوای جدی و علمی بخود می گرفت و عنقای فکر امام برای شکار حقیقت به سوی اعماق مطلب نشانه می رفت و دوباره اوج می گرفت تا هدفی دیگر و شکاری دورتر از دسترس اندیشه ها.
عباسعلی عمید زنجانی