بمناسبت ورود امام
از برزخ کبود
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود، در آن برزخ کبود
اما دریغ، زهرۀ دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بیبهار
حتی علف اجازۀ زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیق زمین قامت بهار
بی تو ولی زمینۀ پیدا شدن نداشت
دلها اگر چه صاف، ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر واشدن نداشت.
□ سلمان هراتی