امام خمینی و حکومت
□ از: استاد محمد محمود
به نام خدا و با درود بر محمد مصطفی، صلواةالله علیه.
ابتدا میخواهیم، احساسات خویش را نسبت به استاد ابراهیم یعقوب الزکی – زکی ابراز دارم، از آن جهت که مشارالیه به مثابۀ حضرت امام در راه قسط و عدالت مجاهده نموده است، حرفهای که به فرمودۀ خود امام چندان آسان نیست.
من ضمن سپاس خداوند، از درگاه او برای ایشان توفیقات مسئلت دارم.
پروردگار او را در پیاده کردن قانون الهی در زمین یاری فرماید.
از آن جهت که قبلاً در مورد حکومت اسلامی صحبت شده، نیاز ندارم پیرامون این موضوع سخنی بگویم، لیکن میخواهم نکاتی را پیرامون نهضت حضرت امام به عرض برسانم.
امام خمینی همچون (جد بزرگوارش) رسولالله صلوةالله علیه، که در طول حیات خود از پروردگار دستور میگرفت و به قوانین الهی عمل مینمود، عمل نموده است. آنچه امام در دگرگونی و تغییر شکل جامعۀ ایرانی انجام داده است، دقیقاً استمرار حرکت پیامبر، صلواةالله علیه، و امامان بر حق اوست و همان چیزی است که آنها انجام دادهاند.
آنچه امام در مورد حکومت انجام داده است (یعنی) متوقف ساختن روند حکومتی غلط و جایگزینی نظام حکومتی صحیح کاری بس عظیم است.
آنچه امام خمینی از طریق و مجرای صحیح به ثمر رسانیده، یادآور بیان رسولالله صلوةالله علیه است که فرمود من شهر دانش هستم و علی دروازه این شهر است. امام خمینی نهایت مجاهده و تلاش را نمود تا از دروازه و طریق امام علی، علیه السلام، وارد شود.
امام خمینی به عنوان خلیفۀ خداوند متعال در زمین، با ظلم و تجاوز هر حاکم ظالم و ستمگری مخالفت نمود، علیرغم همۀ اذیتها و آزارهای شخصی، اهانتها و تحقیرهایی که در کشورش از رژیم ستمشاهی و اربابانش دید، در اعتقاد خود ثابت قدم ماند و در جهت پیاده نمودن اسلام به گونههایی که خود اعتقاد داشت مجاهده نمود. «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون»
امام به حقیقت از آیۀ کریمۀ قرآن مجید که میفرماید «هرکس حکم یا قضاوت نکند بر طبق قوانین الهی هر آیه کافر است، استمداد گرفته است، و به همین دلیل بود که فرمود اسلام دینی است با دیدگاه سیاسی، و سیاست از اسلام هرگز تفکیکپذیر نیست.»
دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست. این همان خط فکری اهل بیت میباشد و روش رسولالله نیز همین گونه بوده است.
و حضرت امام(ره) به روش فوق تأسی نموده است. استعمار سعی بر آن داشته که مذهب را از مظاهر زندگی مسلمین جدا نماید، ولی (ما میدانیم) که اسلام یک ایدئولوژی جامع است و همۀ ابعاد زندگی انسان را فرا میگیرد (و به عنوان دینی کامل و همه جانبه نازل شده است). با نظری دقیق به آنچه اسلام آورده است درمییابیم که قوانین الهی قابل عمل و پیاده شدن در زمین است. امام خمینی به درستی دریافته بود که توطئۀ استعمار در وانمود ساختن اسلام به عنوان دینی مشکل و غیرقابل پیاده شدن، به منظور ترسانیدن مردم از آن و عدم پذیرش اسلام است.
من میتوانم بگویم امام نمونه و مصداق این آیۀ شریفه قرآن است که میفرماید:
آنان که گفتند به آنها مردم، که گروهی برای مبارزه و جنگیدن با شما مهیا شدهاند، پس بترسید، اما آنها نترسیده و بر ایمانشان افزوده شد و گفتند بس است ما را خدا و چه خوب کارگذاری است.
امام خمینی ضرورت و لزوم حکومت اسلامی را درک کرده بود. حکومتی مبتنی بر اصول قرآن، سنت رسولالله روایات به جا مانده از امامان و اجتهاد مستمر و علمای دین، البته لازمه این نوع حکومت اطاعت و پیروی رسولالله، صلی اله علیه و آله و سلم، بود که فرمود:
من در میان شما دو گوهر گرانبها را به ودیعه میگذارم، مادامی که شما از آن دو تبعیت و پیروی نمایید هرگز از (راه دین خدا)
منحرف و گمراه نخواهید شد. دو گوهر گرانبها عبارتاند از قرآن و عترت پیامبر.
امام خمینی با تمام وجود تلاش نمودند که حکومت اسلامی را که منافع و سعادت همۀ مخلوقات خدا را در برگیرنده است و نه یک گروه و جامعۀ خاصی را تحقق بخشد، (زیرا) اسلام از نظر ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دیگر جهات زندگی بشر برای همۀ زمانها معتبر است.
امام برای تحقق این هدف والا و کمال بخشیدن به آن با مشکلات عدیدهای مواجه بوده است. خداوند به بندگان وعده داده است، که اگر آنها به وحی الهی در زمین عمل کنند پاداش و جزای کار خود را خواهند یافت و او به آنچه میکنند بصیر و آگاه است.
مسلمان قبل از آنکه به فکر آزادی و استقلال باشد، حتی آزادی خودش، باید اسلام را بشناسد و دستورات آن را در زندگی خود پیاده نماید، یک مسلمان نباید با کفار مصاحبت و معاشرت داشته باشد و باید از آنها فاصله بگیرد، همانگونه که قرآن مجید و حامل آن حضرت محمد، صلواةالله علیه، و کسانی که با او بودند همه در برابر کفار و مشرکین و بتپرستان به طور جدی ایستادند. رحمت خداوند بر همه آنها باد، و قرآن میفرماید: آنها را (کفار) خواهید دید در حالی که همه شکست خورده و در جستجوی عفو بخشش او هستند.
امام خمینی پیرو راستین رسولالله(ص) بود، همانگونه که پیامبر(ص) در ایام حیاتش قاصدانی را به سوی حکام و سلاطین گسیل میداشت، او نیز این رسالت خود را با دعوت گورباچف به پذیرش (اعتقاد به الله) آغاز نمود. بعد از آنکه او تفکر و ایدۀ گلاسنوست را مطرح کرد، امام او را به مطالعۀ اسلام به عنوان تنها راه و مکمل گلاسنوست دعوت نمود.
نمایندگان مجلس در این باره نظری نداشتند، لیکن خانمی در مجلس این دعوتنامه را نزد آقای گورباچف برد و او را به پذیرش اسلام دعوت نمود.
اگر علما وظایفشان را به درستی تشخیص میدادند و به طور کامل به آن عمل میکردند، اصلاحات و تغییرات اسلامی به کمک خداوند عملی بود، بدان جهت که این علمای دین هستند که امینان انبیا و وارث آنها هستند، علما باید پرهیزگار، متکی به خود و قانع باشند، آنها باید فعال و هدایتگر عام در همۀ ابعاد باشند، علما نباید در جهت برآوردن خواستههای دنیوی خود حرکت کنند، طبق فرمایش رسولالله، صلواةالله علیه، در مورد علمایی که دنبال مطامع دنیوی هستند از پیامبر سؤال شد، که از جواب آن حضرت مستفاد میشود:
«آنها علمای سلاطین و درباری هستند که تسلیم نظر و همصدا با حُکّاماند.»
توصیف فوق شامل حال علمایی که
دنبالهرو امریکا و خواستههای او هستند میشود زیرا رسولالله فرمود: آیا خبر دهم شما را از بدترین مردم روی زمین؟ پیروان گفتند بفرمایید با رسولالله آنها چه کسانی هستند؛ پیامبر فرمود: علمای فاسد.
علما و حکامی که توسط پیامبر توصیف شدند، دلیل آن عدم مصالحه و سازش با کفر است، نمونه واضح و آشکار آن خانم وکیل مجلس بود که به نزد آقای گورباچف اعزام شد. وی از دادن دست به ایشان خودداری ورزید و اظهار داشت؛ آقای گورباچف، فرهنگ ما اسلامی است و با فرهنگ شما تفاوت دارد، اسلام اجازه نمیدهد زن به مردی دست بدهد که محرم او نیست.
تأسیس حکومت اسلامی یک ضرورت نیست، بلکه یک امر الزامی است به منظور ارجاع دادن اسلام به جایگاه اصلی خودش.
والسلام علیکم
پاورقیها: