در ظهور مبارک
حکمتالله ملاصالحی
دگر بروی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آذری بشکست
اگر نگوییم ساختار وجود ما، محققاً این خاصیت ذهن ماست که موضوعات و رویدادها را برای فهم آسانترشان در ترازوی مقیاسات نهاده آنها را با محک و معیار اختلافها و شباهتهایشان همواره سنجیده است.
این توانایی و استعداد ذهن هر اندازه پروردهتر و پختهتر و قاعدهمند و قانونپذیرتر بشود قلمرو درک و امکان تشخیص ما از موضوعات و رخدادها وسیعتر و دستیابی به کنه آنها بیشتر خواهد شد.
موضوعات، پدیدهها، حوادث همواره درون و بیرون ما را با همۀ تنوع و تلونشان فرا گرفتهاند، ما به حکم ذات انسان بودنمان خواه ناخواه به مشاهده و تشخیص و سنجش آنها برمیخیزیم. الگوها و مقیاسهایی که ما هر بار برای سنجش گزیده و از آنها بهره میجوییم، عمیقاً در روند و چگونگی فهم و تشخیص و تعریف ما از موضوعات و پدیدهها و رخدادها همواره دخیل بوده و در حصول و وصول ما به حقیقت مؤثر افتاده است.
در قلمرو تاریخ، در عرصه و میدان جامعه و فرهنگ الگوها و اندازههای گزینش شده و تشخیصها و تعاریف حاصل شده از موضوعات و رخدادها، هر اندازه که بیطرفانه انجام گرفته باشد، در چگونگی سیر و مسیر آنها بیطرف و اثر نخواهد بود. اینکه ما از جامعهای، فرهنگی، تمدنی، دوره خاصی از تاریخ قوی، رویداد خاص از عصری و یا شخصیت برخاسته از بطن امت و ملتی چه نوع برداشت و نظر و تعریفی داشته باشیم. امکان و احتمال اثر و نفوذ و دخالت تشخیصها و استنباطها و استنتاجهای ما در روند رخدادهای همان «موضوعات» مورد تعریف و یا آنکه در نقطهای دیگر همواره وجود خواهد داشت. تاریخ، جامعه، فرهنگ و موضوعات و پدیدهها و رخدادهای آنها متعلق به هر عصری و برخاسته از هر مکانی، از آن خود ما و بخشی ناگسستنی از مجموعه تجربیات انسانی به شمار میروند.
ما هر تعریف و تشخیصی که از مهر و مه و اختری داشته باشیم، در چرخش و گردش و تابش آنها نمیتوانیم دخیل و مؤثر باشیم. اما الگوها و مقیاسها و معیارهایی را که برای فهم و سنجش و تبیین موضوعات و رخ نمودهای جامعه و فرهنگ خویش و دیگری گزینش میکنیم، اگر متناسب با آنها نبوده و انحراف و کژفهمی و کژاندیشی در تشخیص و تعریف و تفسیر ما از آنها وجود داشته باشد، مطمئناً خود نخستین پردازندگان بهای گران آن خواهیم بود.
در خم و خیز و گریز و ستیز و زادوزی رویدادها و وقایع جوامع بشری همواره بازیگری و داوری به هم درآمیختهاند و یکی در وضع دیگری مؤثر و سهیم میباشد.
نسبت و تشخیص و ارزیابی درست ما از قیام و خیزش و حرکتی که خود نموده و قهرمان و صحنهپرداز و بازیگر آن بودهایم، یقیناً در حفظ و حراست و هدایت آن بیدخیل نخواهد بود، و دستیابی به تبیین و تعبیر و تعریف درست و مطمئن از چیزی و رخدادی بدون گزینش مقیاسها و میزانهای مناسب برای محک و تجربه سهلالوصول نخواهد بود. بسیاری از کژفهمیها و تشخیصها و تحلیلها انحرافی و تعاریف نادرست ما از رویدادهایی که ذهن و ضمیر ما را در گرداب چرخش و پیچش خود گرفتهاند، برآمده از نداشتن الگوها و معیارها و میزانهای مناسب برای محک و فهم و دریافت آنها بوده است.
برخوردها و تضاد منافع و توجه به سود و زیان رویدادها نیز حتی آنی وجدان ما را مصون و بیطرف در تشخیص و داوری در مورد آنها نخواهد گذاشت. انقلاب اسلامی خود بهترین مصداق نظر ماست. کژاندیشیها و کج فهمیهای خودی و بیگانه، دشمن و دوست، نداشتن الگوها و میزانهای مناسب در تشخیص ماهیت آن، تحلیلها و تعبیرها و تفسیرهای نادرست و غرضآلود و نفاق ورزانه از آن، هم در مخدوش نمودن چهرۀ آن و هم آنکه در روند رویدادهایش همواره مؤثر بوده است. چه بسا دلهای صمیمی و وجدانهای روشنی آمادگی و اشتیاق همگامی و همراهی و همرزمی با این خیزش شگفت و حرکت رهاییبخش الهی تاریخ معاصر را از خودی و بیگانه داشتهاند، اما فقدان و تشخیص و تعریف درست و آگاهی ما از یک سو و اذهان آلوده به غرض و اندیشههای نفاق گرفتۀ بیگانه از سوی دیگر با نهان داشتن حقایق و دگرگون نمایاندن واقعیات موجب گردید که دلهای مشتاق به همنوایی و گامهای آماده به همراهی و دستهای دوستی برخاسته به بیعت با آن به دلهای کینهورز و گامهای ستیز و دستهای خیانت علیه آن مبدل گردد.
با توجه به تکیه بر هر آنچه را که از درس و مدرسه رویدادهای پرخم و چم دوازده ساله انقلاب اسلامی تا امروز اندوخته و آزمودهایم، هر چند اندک، اما احساس میکنیم که هنگام آن رسیده است که به وارسی تحلیلها و بازنگری تعبیرها و تفسیرهای خود برآمده و با مقیاسها و میزانهای تازهتری درصدد و فهم و تشخیص آنها برآییم.
یک دهه در صفحۀ ترازوی عمر ما یقیناً زمان کوتاهی نیست اما به مقیاس حیات تاریخ هزارههای بشری ما چیزی کمتر از یک طرفةالعین، پدیدهها و حوادث تاریخی را بجاست که با همان مقیاسهای متناسب و همسنخ با تاریخ محک زد و سنجید. آنجا که این رویدادها از گن (سنخ) حوادث «فراتاریخی»اند گزینش الگوها و معیارهای همگن و متناسب با چنین رویدادهایی نیز در فهم و تبیین صحیحشان ضروری است.
خیزش الهی را که بر قله نیمه هزارهء دوم تاریخ اسلام در دارالاسلام ایران رخداد، نیز بجاست که با همان الگوها و اندازههای متناسب «تاریخی» و «فراتاریخی» و «الهی» سنجید و نه با زرع و متر حیات فردی خویش. البته واقعیت انقلاب اسلامی را در عرصۀ تاریخ معاصر با هر مقیاس و میزانی که بسنجیم ناگزیر از پذیرش آنیم. اما آنچه را که در اقلیم سرخ فرزندان سلمان در عصر توفان نااهلان تمدن معاصر رخ نمود تنها حدیث یک حادثه نبود. ظهور پرفروغ پیر فرزانۀ ما (حدیث) قدسی دیگر و معنای اصیل دیگر و سّر اکبر قیام ماست. پس از ظهور پیامبر خاتم(ص) و غیبت کبری این ظهور، مبارکترین حادثهای بود که از اقلیم سرخ فرزندان سلمان برآمد. بیش از ده سال از حماسه حضور ما در ظهور پرفروغش گذشت. بیش از یک دهه از برکت حضور و جلوت ظهور او تا یک هزاره جان و ایمان گرفتیم. قدسیترین پرتو نیابت امامت مولود وحی و موعود انتظار را در ولایت دولت قرآن او در یک دهه تجربه و نظاره کردم.
مصداق اصیل فلسفه انتظار شیعه را در مفهوم جلوس مبارک او از ساحت دل در منظر نظر دیدیم. حقیقت و حقانیت انتظار شیعه به ظهور امامت مهدی(ع) را در روشنایی مهر سیمای قدسی و قامت قیام ولایت او در سایۀ دولت قرآنش به چشم جان نظاره کردیم. از اشارت نگاه پیامبرانه و از بشارت کلام وحیانی او، از بلندای قامت استوار توحید و از پیشانی بلند نبوت و از بازوان سترک ولایت، و از گامهای استوار امامت او تعلیم بیداردلی و روشنضمیری و همت و استواری و صبر و مقاومت دیدیم. در حریم با حرمت کعبه توحید مدینۀ فاضله وجود او طواف عشق و وحدت و اخوت کردیم. در مدرسۀ تقوای روح مطهر او تحصیل طهارت و تزکیه و تخلیه و تجلیۀ نفس نمودیم. در رکاب منبر قرآن او سرود عشق سرخ و خطبۀ برائت از مظاهر پلیدی و فرمان جهاد و فتوای شهد شهادت و حلاوت ایثار و مقاومت را شنیدیم. از نفخۀ ملکوتی و دم عیسوی او نه تنها پیکر افسردۀ ملتی جان گرفت، بلکه امتی جان و حیاتی دوباره یافت. نفس گرم و پربرکت او مصداق اصیل این کلام مولانا بود که:
گفت پیغمبر که نفختهای حق
اندرین ایام میآرد سبق
گوش و هش دارید این ایام را
در ربایید این چنین نفخات را
نفخه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را میخواست بخشید و رفت
از مکتب فقاهت و ولایت دولت قرآن او آموختیم که دین و ایمان و میراث غنی و حیاتی امتی چیزی نیست که بشود آن را به هیچ بها و بهانهای در ترازوی داد و ستد با دیگری به معامله نهاد.
در عصر رونق بازار جنایت و عصیان، از
روح دردمند و وجدان بیدار او درس عصمت و گناه آگاهی آموختیم. در روزگار از خودبیگانگی و نسیان انسان کلام وحیانی او به ما درس دل آگاهی داد. در زمانۀ انکار معاد و تردید به رستاخیز و غفلت از مرگ و حرام شدن انسان، در هنگامۀ تشییع پیکر مطهر او درس مرگ آگاهی و تذکر به مرگ را آموختیم.
در روزگار ستم و سلطۀ بیعدالتی و حاکمیت بتهای اصغر و اکبر و خروج شیاطین بزرگ، «خلیل (ما) همه بتهای آذری بشکست» و حریم کعبۀ اسلام ناب محمدی را از تندیسههای شرک و نفاق و اسلامهای تحجر و رهبانیت و خشک مقدسان و عافیتطلبان و مرفهان بیدرد و سرمایهداران و سرمایهخواران و غربمداران و مادهپرستان و طاغوتطلبان و هُرهُری مذهبان و خناسان و مصلحتجویان و خودپسندان و خودمحوران و تنگنظران و تاریخپرستان زدود و یکی پس از دیگری با تبر سترک توحید ابراهیمی شکست و درس صفا و صداقت و صبر و مقاومت و شهامت و عزت و کرامت و عشق و ایمان و عدلطلبی و ظلمستیزی و قناعت و حریت و عصمت و مجد و عظمت و طهارت و تقوا به بشریت معاصر داد.
در ساحت دعاهای پرشور و مناجاتهای پرسوز عارفانۀ سحری او درس خوف و بندگی و رهایی و روشندلی و امیدواری و صبحخیزی و سلامتطلبی آموختیم. و یک دهه «هر چه کردیم همه از دولت قرآن کردیم». با بیعت و اقتدای به ولایت و امامت او اسلام و قرآن را در سنگر مسجد و محراب حرب و منبر جهد و جهاد و عرصههای پیکار، با تیغ و تیر و شمشیر و گلوله و خمپاره و بانگ اللهاکبر، در میادین سرخ شهادت و ایثار در فروگرفتن و در هم شکستن جبهههای شرک و کفر و نفاق در عمل تجربه کردیم و آموختیم که اسلام و مسلمانی را در درد دین و طریق عشق سرخ و راه ملموس حیات فردی و اجتماعی و در متن و بطن تاریخ و فرهنگ و خم و چم و جهش و خیزش زندگی میبایست محک زد و یافت و نه در انزواطلبی و گوشهنشینی و حاشیۀ قبرستانها و مقبرهها. آموختیم که وقتی اقلیم وجودی تهی از بندگی و خوف الهی است، وقتی صحیفۀ دلی زدوده از درد و سوز و شور عشق دیگری است، وقتی ساحت ضمیری خاموش از روشنایی و گناه آگاهی است، وقتی انسان روحی بیدرد و وجدانی خفته است، انسان انسان نیست. با ندای عشق و سروش غیبی کلام او فضای سینه امتی به شور آمد و عهدهای دروغین با شیاطین گسست و عهد و میثاق با سنت وحیانی و کلمه الله استوار گردید و راهی نو و طرحی نو در ظل دولت قرآن خمینی انداخته شد.
از رمز کلام و سر پیام او آموختیم که
مطمئنترین و نزدیکترین راه رهایی انسان از اسارت حجابها و غفلتها و تباهیها، در بندگی خدا و پرستش خالصانۀ اوست. آموختیم که خوف او سرچشمه جرئت و بندگی او منشأ رهایی ما و پرستش او منبع عزت ماست. سر ظهور او، رمز حرکت و قیام او، شخصیت پر بعد و ایمان استوار او، شیوه رهبری و راهبری و رسالت سنگینی را که با استواری و مقاومت علی و صبر ایوبی به دوش کشید تنها و تنها در صفحۀ ترازوی انبیا و ائمه و اولیا و صالحان میتوان محک زد و مقایسه نمود. او فرزند رشید سنت قدسی و وحیانی همۀ انبیا و شخصیت برخاسته از قاموس ناموس «کلمه الله» بود و بس.
دستیابی و آگاهی از اسرار نهانی این چهره شگفت الهی تاریخ معاصر در روزگاری که فرهنگ و تمدن دجالان بر روح و ضمیر ما سلطه دارد مطمئناً آسان نخواهد بود.
آرایش عشق سرخ ما بود
آن روز که مهر مهر ما را تا عرش خدا عروج دادند
از فرش به عرش گریه بارید
آن روز که خضر خضر ما را در غسل بقا عروج دادند
توفان بلند حزن برخاست
آن روز که نوح نوح ما را بر موج عزا عروج دادند
دروازۀ هجر را گشودند
آن روز که یار یار ما را از دار ودا عروج دادند
سیمرغ ظفر شکست بشکست
آن روز که جان جان ما را برقاق صفا عروج دادند.
آتن 2 / 6 / 1991