اولین دیدار
□ رابین وودز ورث
اشاره
«امام خمینی با یک جریان عاطفی و شکستن همه موانع وارد قلب و مغز من شد. من این جریان را بینهایت مثبت توصیف میکنم و ترجیح میدهم که نام آن را عشق بگذارم. من عاشق خمینی شدم.»
این جملات از آن «رابین وودز ورث» (ROBIN WOODSWORTH) نویسنده مسیحی کتاب «امام و انقلاب اسلامی» است.
به راستی که در این جهان «اویس قرنی»های فراوانی هستند که عاشق امام شدند، در حالی که یا اصلاً او را ندیدهاند و یا فقط یک بار دیدند.
آنچه در ذیل میخوانید بخشی از کتاب «امام و انقلاب اسلامی» است که به تنها ملاقات «وودز ورث» با امام خمینی(س) میپردازد. این دیدار در سال 1361 (9 فوریه 1982) صورت گرفت.
محمدعلی الهی
درباره آیتالله خمینی رهبر (فقید) جمهوری اسلامی صحبتها و حب و بغضهای فراوانی مطرح شده است. در فرصتی که برای دیدار او پیش آمد، فکر کردم در چنین موقعیت مهمی، تلاش لازم را به کار برده و نتیجه آن را، هر چه که باشد، قبول نمایم.
از نظرگاه دنیای غرب امام خمینی مظهر سرسختی لجبازانه، غرور، و انعطافناپذیری بود. حتی آن تعداد از غربیهایی که من آنها را ملاقات کرده بودم و آنها نیز قبلاً امام را دیده بودند، ضمن آنکه جذابیت رهبری وی را انکار نمیکردند، ولی رفتار او را فاقد گرمی و خنده توصیف میکردند.
حالا من فرصتی یافتم تا خودم قضاوت کنم. فرصت برای دیدن کسی که برجستگی و شامخیت شخصیت او ایران را در بر گرفته بود. آن که سیاستهایش باعث تحولات فراوان در ایران و برانگیختن خشم فراوان غرب شده بود.
من در جلوی هال (حسینیه جماران) قرار گرفتم. صندلی امام که با ملافه سفیدی پوشیده شده بود، حداقل پانزده پا از سطح زمین فاصله داشت.
ما حدود 45 دقیقه قبل از ورود امام در آنجا مستقر شده بودیم، علامت آمدن امام مشخص بود. تعدادی از علمای معمم وارد شدند و به فردی که روی بالکن ایستاده بود اشاره کردند، که رهبر روحانی، مرد مقدس،
ناصح معنوی، فرمانده و امام در راه است. به محض ظهور امام جمعیت حاضر، یکپارچه از جا پرید و یکصدا فریاد زد، خمینی، خمینی، خمینی!
● نفوذ به عمق وجدان
اولین باری بود که چنین رفتار عمیقاً هیجان انگیز، خوشحالانه، مبارزانه و احترامآمیزی را نسبت به یک انسان مشاهده میکردم.
هنگامی که در باز شد و او وارد شد، جزر و مد توفانی از انرژی برپا شد. عبای قهوهای، عمامه سیاه و محاسن سفیدش همه مولکولهای ساختمان را به حرکت آورد. توجه حضار آنچنان متمرکز و میخکوب شد که هر چیز دیگر، غیر از او ناپدید گردید.
خمینی به مثابۀ هالۀ یک نور در حال حرکت، به عمق وجدان و آگاهی همۀ کسانی که در حسینیه جماران حاضر بودند، نفوذ کرده بود.
او تمام تصاویر تخیلی را که هرکس قبل از ملاقات با او در ذهن خود ساخته بود، منهدم میکرد، حضورش آنچنان پرقدرت بود که من خود را در محاصره هیجاناتم و در فاصله بسیار زیاد از ایدهها و تجارب شخصی قبلیام احساس میکرد.
من قبلاً انتظار داشتم (صرفنظر از موقعیت قابل رؤیت ایشان) پیرامون حرکات سیمای او امتحان انگیزههای او و شگفتیهای طبیعت واقعی او به تحقیق بپردازم.
ولی قدرت (امام) خمینی، توفیقات او و قدرت مطلق کنترل و احاطه نفسانی او همۀ قالبهای ارزیابی ذهنی مرا نابود ساخت و من خود را در حال گرفتن احساس و انرژی که توسط اشعه حضور او در حال تبلور بود یافتم.
امام خمینی یک توفان بود. با اینهمه در نهاد این توفان یک سکون و آرامش مطلق وجود داشت، او بسیار شدید و آمرانه بود و در عین حال بسیار آرامبخش، او پاسخگو، باز و پرتأثیر بود.
در درون او یک حقیقت ساکن و غیرقابل حرکت وجود داشت ولی همین بیحرکتی باعث حرکت کل یک کشور شد. عظمت و کمال.
او یک انسان معمولی نبود. در واقع تمامی کسانی را که قبلاً ملاقات کرده بودم از عرفا و زهاد تا راهبهای بودایی حکمای هندو و دیگران، هیچکدام دارای چنین حضور برقآسا و انرژیبخش نبودند.
برای آنها که توانستند ببینند و احساس کنند، هیچگونه ابهامی دربارۀ کمالات والای خمینی باقی نماند. این عظمت و کمال در همه جا منعکس بود. در تنفسش، در حرکت اندام و دستانش، در آتش شخصیتش، در آرامش آگاهی و وجدانش.
همه چشمها به سوی خمینی بود، در آنجا اثری از خودخواهی و خودپسندی نبود. همه
حواس او به شکل سرسختانه و در عین حال برنامهریزی شدهای به همان نقطهای بود که به نحو زیبا و عارفانهای فضای آن جمع را جلب کرده بود.
علیرغم آن ارادۀ شدید، اخلاق پرصلابت و سازشناپذیر، روحیه کاملاً مثبت و هموار او در حرکت دستانش و صدای صاف کردن حنجرهاش و افکار متمرکزش متجلی شده بود.
در حالی که صدها مسلمان عاشق میهن در مجلس عظمت او را فریاد میزد و با تحسین و ستایش مطلق او به وفاداری عاشقانهشان سوگند یاد میکردند. او در درون خود بود و همچنان آرام و بیحرکت باقی مانده بود. چنین صحنههایی خارج از مرز تصورات و حدودی بود که من با آنها خو گرفته بودم.
خواننده ممکن است این توصیفات را مبالغهآمیز بداند چنین کسی باید بداند که علیرغم همه شنیدههای قبلیام و علیرغم مطالب متضادی که قبلاً دریافت کرده بودم، اولین و واقعیترین تأثیر شخصیتی امام خمینی هیچ ارتباطی با مقولات مطرح شده علیه او نداشت. برای آنکه بتوانید واقعۀ نهم فوریه 1982 که در شمال تهران (ملاقات در حسینیه جماران) اتفاق افتاد را تصور کنید کافی است به مثالهای زیر توجه کنید!
برای یک لحظه فشار نوزاد برای رهایی از رحم مادر و ورود به دنیای جدید را تصور کنید. و یا لحظهای را که فرد به مردن آگاهی پیدا میکند.
ریشۀ این حقایق خارج از چارچوب تجارب شخصی بود و برای من قبلاً قابل تصور نبود زیرا هرگز تجربه نکرده بودم، حقیقت آن است که این وقایع خود آفریننده تجاربند.
موضوعیت این تجربه به نظر میرسید با اساس و ریشۀ آگاهی من مورد هدف قرار گرفته باشد. من مدل این تجربه را به نحوی بالا بردم که تمام احساسات و افکارم را به سوی آگاهی خود هدایت نمود.
● عاشق خمینی
آری خمینی آن انسان قوی، قدرتمند، بدون خود و شکستناپذیر بود. امام در صحنۀ سیاست بینالملل دشوارترین انسان بود. لااقل از دیدگاه من خمینی مسیح معاصر ما بود. هر چند که او هرگز چنین ادعایی نداشت و هرگز خود را با حضرت مسیح مقایسه نکرد ولی او دقیقاً اشعۀ صلابت و سازشناپذیری عیسی بن مریم بود.
در اینجا باید جلو بروم و بگویم، امام خمینی با یک جریان عاطفی و شکستن همه موانع وارد قلب و مغز من شد. من این جریان را بینهایت مثبت توصیف میکنم و ترجیح میدهم که نام آن را عشق بگذارم. من عاشق خمینی شدم.