س: برای انتقال حضرت امام از تهران به قم چگونه برنامه ریزی شد؟
ج: با هماهنگی که با حاج احمد آقا و حضرت امام شد، قرار بر این بود که حضرت امام سه روز به منزل صبیه شان همسر آقای محمود بروجردی برای استراحت تشریف ببرند و یک شب هم برای خداحافظی به مدرسه علوی تشریف بیاورند و صبح روز بعد عازم قم شوند. بنابراین با یک اتومبیل بنز به طرف منزل آقای بروجردی حرکت
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 303 کردیم، یک اتومبیل پژو هم برای حفاظت ما را همراهی میکرد. منزل آقای بروجردی در سه راه ضرابخانه بود. وقتی به آنجا رسیدیم حاج مهدی عراقی از اتومبیل پیاده شد. ماشین پژو را مرخص کرد، چون قرار بود هیچ کس به جز بنده، شهید عراقی و حاج احمد آقا از محل استقرارحضرت امام مطلع نباشد. وقتی وارد خیابان سلطنت آباد شدیم و به منزل آقای بروجردی نزدیک شدیم از آنجا که منتظر ما بودند به مجرد رسیدن درب حیاط باز شد، من با دنده عقب وارد خانه ایشان شدم. بر اساس قراری که داشتیم بنا بود حضرت امام سه شب منزل آقای بروجردی باشند، بعد از سه شب بیائیم امام را به مدرسه علوی ببریم و عازم قم شویم، حتی آشیخ حسن صانعی که در دفتر امام بودند از این جریان اطلاع نداشت. بطوری که ایشان به من مراجعه کرد و گفت: امام کجا تشریف بردند؟ من که نمیخواستم در این رابطه حرفی زده باشم ایشان را نزد حاج احمد آقا فرستادم.
س: در این سه شب اتفاقی نیفتاد؟
ج: چرا، بدون اتفاق هم نبود، آشیخ حسن صانعی آمد که امام کجاست؟ من کار واجب دارم. بنای ما بر این بود در این سه روز حضرت امام استراحت کنند. به همین دلیل ما به هیچکس نگفتیم، اما روز سوم که قرار بود برویم منزل آقای بروجردی متوجه شدیم که محل پر از جمعیت است. فهمیدیم که بند آب رفته است. جریان از این قرار بود که روبروی منزل آقای بروجردی یک مدرسه دخترانه بود، حضرت امام هم عادت داشتند بعد از صرف غذا پیاده روی کنند، خانه شمالی بود و در حالی که در حیاط منزل پیاده روی میکردند از طبقه دوم مدرسه دخترانه، بچه مدرسهایها امام را میبینند و همه آن منطقه از حضور حضرت امام در منزل دامادشان با خبر میشوند. ازدحام جمعیت به حدی بود که من و شهید عراقی با اتومبیلی که قرار بود حضرت امام را به مدرسه علوی ببریم، میسر نشد لذا اتومبیل را کناری قرار دادیم و به طرف منزل آقای بروجردی پیاده حرکت کردیم. تمام منطقه از جوانهای ژ3 بدست که از پادگانها به غنیمت گرفته بودند، پر بود. هر جوانی یک ژ3 در دست داشت. من به آقای بروجردی چون با هم دوست بودیم به شوخی گفتم: محمود این چه کاری بود کردی؟ تو چه
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 304 بلایی به سر امام آوردی؟ او هم گفت: به من چه، خودش کرده، گفتم: چطور خودش کرده؟ گفت: آقا در حیاط پیاده روی میکردند بچهها از آنطرف خیابان از طبقه دوم مدرسه، امام را میبینند و هجوم میآورند تا اینکه همه منطقه فهمیدند. گفتم: خوب حالا ما چکار کنیم. برای این کار چند تا از آن جوانهائی که اسلحه ژ3 در اختیار داشتند را صدا کردیم که بیایید و راه را باز کنید. آنها راه را باز کردند و ما آمدیم تا منزل آقای بروجردی و با دنده عقب ماشین را آوردیم داخل و امام را سوار کردیم، به محض مشاهده امام مردم ریختند روی کاپوت و سقف ماشین. سرانجام با یک مکافاتی از آن منطقه خارج شدیم و امام را آوردیم مدرسه علوی. شب را حضرت امام در محلی که برای ایشان تدارک دیده شده بود، خوابیدند.
س: برای انتقال امام به قم چه برنامهریزیهایی شد؟
ج: زمانی که مشخص شد که امام عازم قم میشوند، به نخستوزیری رفتم و دو دستگاه اتومبیل سواری بنز از آقای مهندس صباغیان تحویل گرفتم. یکی از آن ماشینها بنز 300 ضد گلوله بود. ابتدا حضرت امام ساعت حرکت از تهران را ساعت 9 صبح تعیین کردند من خدمتشان عرض کردم اگر مردم مطلع شوند نمیگذارند شما از تهران خارج شوید لذا از ایشان خواهش کردم که موافقت کنند تا ساعت 7 حرکت کنیم که موافقت کردند. شب را در مدرسه علوی خوابیدیم، صبح زود من از خواب بیدار شدم. ماشینهائی که از نخستوزیری تحویل گرفته بودم را آماده کردم. آب و روغن ماشین را نگاه کردم. خودم هم راننده اتومبیل بنز 300 که حضرت امام در آن تشریف داشتند، بودم. در این اتومبیل حضرت امام و حاج احمدآقا و من بودیم و درماشین دوم که همراه ما بود مهدی عراقی و چند نفر دیگر بودند. البته برای بردن حضرت امام به قم پیشنهاد هلی کوپتر هم کردیم. اما حضرت امام قبول نکردند و فرمودند: احساسات مردم را نمیشود نادیده گرفت. در عین حال با هوانیروز صحبت کردیم که 3 هلی کوپتر همراه ما باشد که اگر مشکلی پیش آمد از آنها استفاده کنیم. هلی کوپترها در مسیر ما از حسن آباد به طرف جاده قدیم در حرکت بودند تا اگر ما نیاز داشتیم از آنها استفاده کنیم. همه این پیش بینیها را کرده بودیم.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 305 حاج احمد آقا هم یک آلبومی از اداره اطلاعات آورده بودند که سوابق پرونده حضرت امام در آن بود و در حال بررسی آلبوم اسناد در اتومبیل بودند. بحمدالله ما از تهران به سلامتی بیرون آمدیم. نگران هم بودیم که اگر مردم تهران بفهمند نگذارند ما به راحتی خارج شویم. وقتی وارد جاده قدیم قم شدیم یک مقدار خیالمان راحت شد ولی هرجا مردم میفهمیدند اتومبیل بنز حامل حضرت امام است سر از پای نمیشناختند. مخصوصاً وقتی به حسن آباد رسیدیم، دیدیم که در اطراف خیابان مردم صف کشیدهاند. در همین هنگام امام به من فرمودند: آقای توکلی آهسته بروید. ایشان که در صندلی جلوی اتومبیل نشسته بودند با مردم سلام و احوالپرسی کردند و به احساسات آنها پاسخ گفتند تا اینکه به منظریه رسیدیم.
س: پادگان منظریه؟
ج: بله، پادگان منظریه. آنجا چند دقیقهای استراحت کردیم. دیدیم که جمعیت زیادی از قم برای استقبال حضرت امام آمدهاند. امکان این که بگذارند اتومبیل حضرت امام حرکت کند نیست، بنابراین از یکدستگاه آمبولانس اطاقدار که همراه ما بود استفاده کردیم و حضرت امام را با آن از منظریه حرکت دادیم. آمبولانسهای اطاق دار چون ارتفاع داشت هر چه جمعیت فشار میآورد، مشکلی پیش نمیآمد.
س: مراجع قم برای استقبال امام آمدند؟
ج: آیات عظام؛ آیتالله گلپایگانی، نجفی، شریعتمداری و مدرسین حوزه علمیه و تعداد زیادی از روحانیون و مردم علاقمند به حضرت امام به مسجد امام حسن(ع) تشریف آورده بودند و منتظر تشریف فرمایی حضرت امام بودند. امام در مسجد امام حسن(ع) یک استراحت کوتاهی کردند و با آقایان مراجع و بزرگان و مدرسین حوزه علمیه و طلاب دیدار نمودند و سپس به سمت قم حرکت کردیم و به محلی که منزل آیتالله یزدی، برای ایشان در نظر گرفته شده بود تشریف فرما شدند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 306 در خدمت امام که به قم آمدیم چند روزی بودیم حتی در اولین سخنرانی حضرت امام در فیضیه هم من در خدمتشان بودم بعد به اتفاق شهید عراقی به تهران برگشتیم.
س: امام از مسجد امام حسن تا قم با همان آمبولانس رفتند یا بنز؟
ج: با آمبولانس.
س: دیدارهای بعدی امام تا استقرار در منزل آقای یزدی در کجا بود؟
ج: دیدار و توقف دیگری نبود.
س: شهید عراقی هم در قم ماندند؟
ج: بله، آن سه روز با هم بودیم. بعد باتفاق به تهران برگشتیم.
س: خانواده امام چه وقت به قم آمدند؟
ج: خانواده ایشان هم بطور همزمان به قم آمدند.
س: چگونگی انتخاب منزل آیتالله یزدی را بیان میکنید؟
ج: بحثهای متعددی بین مراجع انجام شد و بعد از انجام این جلسات، مراجع متفقالقول شدند تا منزل ایشان را انتخاب کنند. آقای یزدی هم منزل خود را بدون هیچ شرطی در اختیار امام قرار دادند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 307
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 308