یک هفته بعد از آمدن من به تهران حضرت امام تصمیم به برگشت به کشور گرفتند. به دنبال مخالفت بختیار با ورود امام به وطن اعتراض مردم بالا گرفت و عدهای از روحانیون سراسر کشور از جمله آیتالله مطهری، بهشتی، هاشمیرفسنجانی و آیتالله خامنهای ... در مسجد دانشگاه تهران اعتصاب کردند. سرانجام وقتی ورود امام در 12 بهمن 57 به ایران قطعی شد. تشکیلات منسجم جمعیت موتلفه بسرعت مقدمات کار ستاد استقبال را فراهم کرد تا به نحو مطلوبی ورود امام به کشور انجام شود.
جریان از این قرار بود که شهید عراقی از نوفل لوشاتو تلفن زد و گفت: ستاد را تشکیل دهید. امام مصمم شدهاند که به ایران بیایند. ما ستاد را دو روزی در اطراف مسجد قبا تشکیل دادیم. منتهی به محلی نیاز داشتیم که وسیع و دارای امکانات بیشتری باشد، لذا تصمیم گرفتیم که ستاد را به مدرسه رفاه که در مرکز شهر بود منتقل نمائیم. رفاه چون یک موسسه غیر انتفاعی بود برای ارتباطات از امکانات خوبی برخوردار بود. لذا ستاد را به مدرسه رفاه منتقل کردیم و تا آمدن حضرت امام شب و روز تدارک وسیعی دیده شد که پاسخگوی جمعیت چند میلیونی برای استقبال امام باشد. مردم ما خیلی خوب هستند و از آنها باید قدردانی کرد و به همین خاطر است که امام اینقدر سفارش این مردم را میکردند. از جمله همکاری مردمی اهداء گوسفند به ستاد بود و ماشین ماشین از اطراف تهران نان هدیه میشد. اظهار علاقه به همکاری با ستاد غیر قابل تصور بود، مردم ما از نظر عقیده و اخلاق و عاطفه کم نظیر هستند بیخود نیست که امام خمینی - رضوان الله تعالی علیه - فرمودند: مردم ما از اصحاب پیامبر گرامی اسلام با وفاتر و بهترند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 258 س: شما که در جریان اخبار و اطلاعات فرانسه بودید، وقتی امام تصمیم به بازگشت گرفتند کارها چگونه مهیا شد؟
ج: موقعی که امام خواستند به ایران تشریف بیاورند تعداد زیادی از خبرنگاران و مردم برای همراهی با حضرت امام ثبت نام کردند. بعضی هم اسم مرحوم شهید عراقی و آقای عسگر اولادی را از لیست پروازی که امام در آن بودند حذف کرده بودند. وقتی به نظر امام رسید به دستور ایشان اسامی شهید عراقی و عسگر اولادی به لیست اضافه شد. یکی دو تا هواپیمای جمبوجت برای این کارآماده کرده بودند. در نهایت وقتی امام لیست را دیدند اسم خودشان و اعضای دفتر که ضروری بود را در نظر گرفتند و هزینههای بلیط را هم پرداختند. بنابراین یک هواپیما برای حرکت به تهران در نظر گرفته شد.
یک خاطره شیرین هم شهید عراقی برای من نقل کرد. ایشان گفت: وقتی امام میخواستند تشریف ببرند به فرودگاه و سوار هواپیما شوند. همه ناراحت بودند. نکند یک وقت حوادثی پیش بیاید و امام را خدای ناکرده ترور کنند. به همین دلیل حاج احمد آقا یکعدد جلیقه ضد گلوله تهیه کرده بود که امام آن را به تن کند، اما گفت من میترسم به امام بگویم. آمد به حاج مهدی عراقی گفت که این کار من نیست، این کار شما است. جلیقه را به حاج مهدی داد و حاج مهدی هم میآید خدمت امام و اظهار میکند ما یک عمری است از شما تقلید میکنیم، امشب شما باید از ما تقلید بکنید، امام خندیدند و گفتند: چه شده؟
مهدی گفت: ما ناراحتیم که برای حضرتعالی اتفاق ناگواری بیافتد لذا ما این جلیقه ضد گلوله را تهیه کردیم تا به تن شما کنیم. الآن هم من میخواهم قبای شما را در بیاورم تا این را زیر قبایتان بپوشید.
در هر حال جلیقه ضد گلوله را به تن امام میپوشاند.
س: امام پوشیدند؟
ج: بله.
س: تا زمانی که بیایند به تهران؟
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 259 ج: داخل هواپیما که شدند چون وزن جلیقه ضد گلوله سنگین بود از تنشان در آوردند. فرموده بودند: خسته شدم.
س: این قضیه را چه کسی برای شما تعریف کرد؟
ج: شهید حاج مهدی عراقی.
س: جلیقه را چه کسی تهیه کرده بود؟
ج: دوستان حاج احمدآقا برای ایشان تهیه کردند.
س: یک عدد بود؟
ج: بله.
س: شما قبل از اینکه به ایران برگردید، برای کسب تکلیف و درخواست و رهنمود نزد امام نرفتید؟
ج: بله، برای خداحافظی خدمت امام رفتم. خدمتشان عرض کردم بنا به برنامهای که با آقای عراقی تنظیم کردیم، تصمیم گرفتیم که یکی از ما دو نفر به ایران برود تا بتوانیم زمینه کارهائی که برای تشریف فرمائی شما به ایران لازم است فراهم کنیم، ایشان هم موافقت کردند.
س: برای تهیه بلیط و ... کمک مالی کردند؟
ج: ما که هر چه داشتیم متعلق به امام میدانستیم ضمن اینکه حضرت امام محبت داشتند به بنده و سعی ما همیشه این بود که هزینه را خودمان پرداخت کنیم.
البته در هزینههائی که برای اداره نوفل لوشاتو انجام میشد هیچ مشکلی نداشتیم. تا حدودی مشکل مالی را حل میکردند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 260