س: وضعیت زندانیان در زندان موقت شهربانی چگونه بود؟
ج: زندان موقت شهربانی دایره شکل بود. این ساختمان چندین بند داشت و سه طبقه بود درب این بندها از دایره وسط بود (که در حال حاضر موزه عبرت تاریخ شده است). سرهنگ محرری رئیس زندان موقت شهربانی و اهل سنت بود که بعد از پیروزی انقلاب فرار کرد. افرادی که بازداشت میکردند و به این زندان میآوردند ابتدا
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 137 میبردند قرنطینه و موی سر او را ماشین میکردند بعد میآوردند به جایی موسوم به زیر هشت و زندانیها را به بندهای مختلف تقسیم میکردند. زندان موقت شهربانی دو بند سیاسی داشت. وقتی به این زندان وارد شدیم ما را منتقل کردند به قرنطینه. یک سلمانی در آنجا بود که بصورت نامناسبی سرها را ماشین میکرد ما نفری 5 ریال به او دادیم که سرهای ما را درست ماشین کند. بعد از ماشین کردن سرهایمان ما را به زیر هشت زندان موقت برای تقسیم منتقل کردند.
در همان موقع دوستان بند دو سیاسی از بازداشت من اطلاع پیدا کرده بودند. طرف عصری بود، همان موقع که من در جمع زندانیها برای تقسیم ایستاده بودم آقای بسته نگار داماد آیتالله طالقانی بصورت عبوری آمد و پیام داد که به آقای توکلی بگویید حرفهایش را در جمع زندانیها با کسی نزند. من به ایشان گفتم ما چند شبانه روز است که در فرمانداری نظامی در حال تقیه هستیم.
همان روز ما را به بند دو سیاسی منتقل کردند. به من گفتند: شما با کی هستی؟ گفتم: من فقط با آقای محتشمی هستم، آن سه نفر دیگر را من نمیشناسم. آن سه نفر که همراه ما بودند صاحب چاپخانه و آقای صادقی بود. آقای صادقی بنده خدا خیلی ترسیده بود، در جریان مبارزه هم نبود که یک مقدار ترسش ریخته باشد. در بازجوییها هم تجربه نداشت. ستوان عاطفی دستور داد که این پنج نفر باید در یک اتاق باشند. من به آقای محتشمی گفتم ما باید مراقب گفتار خودمان باشیم. من به این فرد (صاحب چاپخانه) مظنون هستم. البته او آدم بدبختی بود. حتی متوجه شدیم که همسرش حامله است و وضع مالی خوبی هم ندارد. به طریقی آدرس منزل او را گرفتم و از طریق دوستانی که داشتم سفارش کردیم که به خانواده او رسیدگی کنند و در طی این مدت که در زندان بود ما خانواده او را از نظر مالی کاملاً تامین کردیم.
من برای اینکه مسائل امنیتی را رعایت کرده باشم و احتمال میدادم که در بین این افراد خبر چین هم باشد هر موقع توی کریدور راه میرفتم میگفتم: ما را اشتباه گرفتند، ما را بیگناه گرفتند. در بین زندانیان تعدادی از ورامینیها هم بودند. این عده وقتی بصورت دسته جمعی بطرف تهران حرکت میکنند سر پل باقر آباد گاردیها به آنها
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 138 حمله میکنند و تعدادی از آنها کشته میشوند و تعدادی هم زخمی، از همان روز عدهای هم بازداشت میشوند که در همین بند 2 سیاسی با ما بودند. خیلی جالب بود شبها کماندوها میریختند زندانیهای سیاسی را کتک میزدند و تحت فشار همه جانبه قرار میدادند. یک پیرمردی هم بود به نام مشهدی یعقوب سفلائی که ورامینی بود. او گاهی اذان میگفت. وقتی شروع میکرد به اذان گفتن او را میبردند زیر هشت که چرا اذان میگوئی؟اما از آنجایی که او مرد با خدایی بود هر موقع که از زیر هشت زندان میآمد مابقی اذان را ادامه میداد.
س: از چهرههای شاخص موتلفه شماها بودید؟
ج: بله بنده و آقای محتشمی از موتلفه اسلامی بودیم و گروههای دیگر از طرفداران جبهه ملی و بقائی به اضافه گروههای ورامینی بودند. در آغاز نهضت امام خمینی در زندانهای رژیم شاه نوعاً گروههای تودهای و کمونیستی وجود داشت که از خرداد 1342 بهتدریج مبارزین پیرو امام خمینی جایگزین آنها شده و غالباً مذهبیها جای آنها را پر کرده بودند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 139