بروند گم شوند
ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم. من نمی خواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسی که اینهمه از آن تعریف می کنند، چه سیلی به ما زد آن آدم! من نمی خواهم
کتابامام به روایت امامصفحه 288 بگویم که طلبه های مدرسۀ فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان. همان طور که در زمان پهلوی بستند که من و آقای حائری بالای سر این جوانهایی که از مدرسۀ فیضیه به تیر بسته شده بودند، رفتیم و اطبا جرأت نمی کردند بنویسند این زخمی شده است. بروند کنار اینها! بروند گم بشوند اینها! اینها منحل باید باشند.
* * *
کتابامام به روایت امامصفحه 289