توی اتومبیل نشسته بودیم
من خودم با آقای حائری ـ و آن آقای حائری [اشاره به یکی از حضار] ـ در زمان رضاشاه، ظاهراً، توی اتومبیل نشسته بودیم. اتومبیلهای بزرگ. چند نفر هم از ـ طرفهای ـ آن طرف شهر می آمدیم تهران. آن چند نفر یکی شان شروع کرد صحبت کردن. گفت که من حالا سالهای طولانی بود که این «هیکلها» را نمی دیدم! اینها را انگلیسها آورده اند در ایران ـ و ظاهراً گفت ـ یا در نجف، انگلیسها آورده اند برای اینکه نگذارند کار ماها درست بشود. اینها عمال انگلیس هستند! مادامی که ما سوار بودیم، اینها این حرفها را شروع کردند زدن و گفتن به اینکه اینها چطورند. اینها وضعشان این بود. تبلیغات کردند به اینکه هر معمم و آخوندی درباری است!
* * *
کتابامام به روایت امامصفحه 266