به من گفتند کشته می شوی
برای من می گویند که، از این خارجیها یک وقتی نوشته بودند، چه کردند که خودش دیگر کاری از او نمی آید، این اطرافیها دارند اداره می کنند او را، آن اطرافیها را من تا حالا نشناخته ام که او هی دارد به من می گوید ـ عرض می کنم که ـ یا فلان آدم یا فلان آدم در او تأثیر دارد، حال آنکه اگر مرا آنهایی که شناخته اند می دانند که من آنی که باید انجام بدهم تحت تأثیر واقع نمی شوم، انجام می دهم. اگر من بنا بود که تحت تأثیر واقع شده بودم، از اول بنا بود نباید اصلاً وارد بشوم در کار، با اینکه آن قدر به من خیرخواهی کردند الی ما شاءالله . خوب، من در پاریس هم که بودم خیرخواهی زیاد می شد که کشته می شود، چه می شود، شلوغ می شود، چه می شود، پیش هم نمی رود، از اینها، لکن ما دیدیم که خوب، یک تکلیفی است ما ادا می کنیم. توانستیم که بحمد الله ، حالا هم
کتابامام به روایت امامصفحه 147 توانستیم کار را انجام بدهیم، نتوانستیم هم تکلیفی بوده است ادا کردیم.
* * *
کتابامام به روایت امامصفحه 148