رفتم پیش مرحوم مدرس
مرحوم مدرس، خدا رحمتش کند ـ مردی بود که ملک الشعرا گفته بود از زمان مغول تا
کتابامام به روایت امامصفحه 270 حالا مثل مدرس کسی نیامده ـ می گفت که بزنید که بروند از شما شکایت کنند؛ نه بخورید و بروید شکایت کنید! من رفتم پیشش ـ خدا رحمتش کند ـ اخوی ما نوشته بود به من که یک نفری است اینجا رئیس غله است. آن وقت یک رئیس غلۀ زمان رضاشاه بود. به من نوشت که بروید به آقای مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدی است. دو تا سگ دارد یکی اش را اسمش را «سید» گذاشته، یکی اش را «شیخ»! شما بروید [بگویید] که این را از اینجا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم. گفت بکُشیدش! گفتم آخر چطور بکشیم؟ گفت من می نویسم بکشیدش.
* * *
کتابامام به روایت امامصفحه 271