از اولی که رضاخان آمد
ما شاهد مسائلی هستیم؛ و شاهد پنجاه و چند سال ـ البته اگر شما آن زمان را یادتان نیست؛ شاید در بین شما بعضیهایتان یادتان باشد، ولی من یادم هست ـ ما شاهد این مأموریتهایی که به این خانواده دادند، بودیم؛ که از اوّلی که رضاخان آمد به ایران ـ و به توطئۀ انگلستان او آمد ـ و بعد هم که رفت، رادیو دهلی ـ که آن وقتها دست انگلیسها بود اعلام کرد که ما رضاخان را آوردیم، و چون به ما خیانت کرد او را بردیم! آن روزی که رضاخان رفت، رادیو دهلی اعلان کرد، که همین معنایی را که ما او را آوردیم، لکن خیانت کرد و چون خیانت کرد ـ از این جهت ـ او را بردیم. او را بردند؛ لکن چمدانهای جواهرات ایران را، که در آن چند روزی که دید باید برود جمع کرد و در چمدانها بست، اینها را بردند در آن کشتی که برایش مهیا کرده بودند که برود. در آن کشتی گذاشتند، و بین راه، آنطوری که یکی از صاحب منصبهایی که همراه بوده است نقل کرده بود برای یکی از علما، و او برای من نقل کرد، گفته بود که آن چمدانها را با رضاشاه در کشتی گذاشتند و راه انداختند. وسط دریا یک کشتی دیگری که مخصوص حمل دوابّ بود، مخصوص حمل حیوانات بود، آوردند متصل کردند به این کشتی، و به رضاخان گفتند بیا
کتابامام به روایت امامصفحه 262 اینجا! رفت آنجا ـ البته مخصوص حمل دوابّ بود، و خوب هم حمل کردند! ـ گفته بود که چمدانها؟! گفته بودند که بعد می آید! خودش را بردند به آن جزیره، و چمدانهای این ملت را و ذخایر این ملت را انگلیسها بردند.
* * *
کتابامام به روایت امامصفحه 263