با مدتی صحبت راضی اش کردیم
همین دیروز یک جوانی آمده بود اینجا می خواست یک زنی را عقد کند. بعد از اینکه صحبت از مِهر شد، آن زن گفت که مهر من را این قرار بدهد که به مکّه من را ببرد. آن جوان می گفت که من زنده نیستم تا تو را به مکّه ببرم، من شهید می شوم. بالاخره با مدتی صحبت، ما راضی اش کردیم به اینکه نه، ان شاءالله ، شما هستید و خدمت می کنید. این یک روحیۀ خیلی خوبی است که در جوانها پیدا شده است و امیدوارم که در همۀ ما این روحیه ها پیدا بشود؛ آن روحیۀ مکتبی، توجه به مکتب، نه توجه به امور دیگر.
* * *
کتابامام به روایت امامصفحه 89