من با آنها ملاقات نمی کنم
آن وقتی که قبل از 15 خرداد که خوب، یک اجتماع کوچکی برای مخالفت با آن چیزهایی که آن وقت واقع شده بود [تشکیل] شد، آن وقت، چنانچه شاه مخلوع به ما یک روی خوشی نشان می داد، این انقلاب حاصل نمی شد. اگر قبول می کرد، ما مسائل خیلی بزرگی آن وقت نداشتیم.
اگر آن وقت قبول می کرد آنها را، خوب، قهراً سست می شدند آنهایی که [مخالف] بودند و نمی رسید به این مسئله. آن سختیهایی که آنها کردند که حالا من بخواهم یکی یکی آنها را بگویم یادم هم نیست، طولانی هم هست، در ازای آن فشارها و آن گاهی فحاشیهایی که می آمدند، بخصوص پیش آقایان، می کردند! البته من راهشان ندادم اما یک وقت آمدند. گمان هم می کنم آن وقتی بود که مرحوم آقای حکیم یک تلگرافی
کتابامام به روایت امامصفحه 185 کرده بود و آنها می خواستند جلو بگیرند از جواب ـ گمانم این بود شاید قبل هم بود ـ آمدند [گفتند] که می خواهند چند نفری هستند، بیایند از طرف دستگاه شما را ببینند. من گفتم که من با آنها ملاقات نمی کنم، از باب اینکه اینها اشخاصی هستند که اگر بیایند یک چیزی اینجا بگویند، دروغ می روند می گویند و من ملاقات نمی کنم. لکن با بعضی آقایان دیگر ملاقات کرده بودند و آن آقایی که با او ملاقات کرده بودند، عصر همان روز آمد با حال وحشتناک پیش من، گفت که اینها آمده اند و می گویند که ما می ریزیم در منزلهایتان، اگر جواب آقای حکیم را بدهید، می ریزیم در منزلهایتان، خودتان را چه می کنیم، زنهایتان را چه می کنیم و از این حرفهای اراذلی. و حالا باید چه بکنیم؟ گفتم: شما هم باور کردید حرفشان را؟ گفت: ما چه بکنیم؟ من همان وقت پا شدم، جواب آقای حکیم را دادم. اگر آن وقت هم به ما اینها یک روی خوشی نشان می دادند و چه می کردند ـ باز ما یک بهرۀ حسابی نمی توانستیم برداریم ـ منتهی نمی شد به اینها و اگر 15 خرداد پیش نیامده بود و آن کشتار ناهنجار و ظلم و ستم بزرگ واقع نشده بود، باز ممکن بود که منتهی به این مسائل نشود.
* * *
کتابامام به روایت امامصفحه 186