آقا! این چه بساطی است
من آن وقتی که در حبس بودم، این اشخاصی که در آنجا زندانبان بودند می آمدند پیش من می نشستند صحبت می کردند. یک دفعه که من دیدم یک جایی صدا بلند شد و مثل اینکه یک شکنجه ای در آنجا بود ـ شکنجه ها را اگر بود جاهای دیگر می بردند، مثل اینکه آنها می خواستند به من هم بفهمانند که اینها هم هست در کار ـ من بعدش که آمدند آنجا، گفتم آقا این چه بساطی است که شما درست کردید. زندان باید تربیت کند اشخاص را، باید یک مکتب باشد زندان. وقتی می آیند آنجا اگر یک دزدی است، دزدی اش را از او بگیرید و بیرونش بفرستید؛ تربیتش کنید. البته آنها عذر آوردند که نه اصلش شکنجه ای در کار نبود و یک پاسبانی چه کرده بود، یک سیلی به آن زدند و فلان، ولی دروغ می گفت.
* * *
کتابامام به روایت امامصفحه 182