گفتم نه همین جا هستم
آن شبی که می خواستند اینها کودتا بکنند، ما تهران بودیم. و یک شب بنا بود کودتا
کتابامام به روایت امامصفحه 5 بکنند. به ما هم اطلاع دادند. حتی آمدند اصرار هم بعضی کردند که شما از این خانه بیایید بیرون. گفتم نه، من همین جا هستم. آن شبی که اینها می خواستند کودتا بکنند ... بعدها ما فهمیدیم که بنای آنها بر این بوده است که هر کس احتمال بدهند که [مؤثر] باشد بکشند او را. از بین ببرند. و اعلام کردند حکومت نظامی روز را؛ که روز هم نباید بیرون بیایید. خدا خواست که شکسته شد این. من هیچ فکر نمی کردم که این روی چیست. بعد به من گفتند کودتاست. فکر نمی کردم که این حکومت نظامی را برای چه دارند تأسیس می کنند. ما برای اینکه یک مقابله ای با آنها کرده باشیم گفتیم به این اعتنا نکنید. ... بعد معلوم شد که این را خدا خود پیش آورده.
* * *
کتابامام به روایت امامصفحه 6