عده ای از بچه های سازمان مجاهدین، قبلا در انجمن حجتیه بودند.
انجمن معتقد بود برای مبارزه با بهائیت باید تمام کتابهای بهایی را خواند و ضعفهای آن را درآورد و علیه آنها تبلیغ کرد. افراد فعالشان در سازمان یارگیری شدند.
مبارزه آنها به این شکل بود که مثلا پپسی نمی خوردند. کانادا می خوردند. زمانی که بچه های مجاهدین گوشت بدنشان زیر شلاق می ریخت و مبارزات مسلحانه می کردند، اینها خوردن پپسی را به دلیل اینکه کارخانه اش در دست بهائی ها بود، تحریم کرده بودند.
انجمنی ها می گفتند: وقتی ما می خواهیم با بهائیت مبارزه و مباحثه کنیم، لباسهای نیکو می پوشیم، کراوات می زنیم، ادکلن مصرف می کنیم تا نگویند اینها مرتجع هستند.
از بعضی جهات سازمان هم مثل انجمن عمل می کرد. مثلا می گفتند ما باید علم مارکسیسم را بخوانیم، چون تنها راه مبارزه را مارکسیستها دارند. آمدند علمش را بیاموزند، اعتقاداتشان را هم از دست دادند.
اعتقاداتشان این بود که جوهر مبارزه ما سه گروه است. اول سلطنت، بعد صهیونیسم و بعد هم امپریالیسم. هر کس با هر ایدهای با این سه
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 67 گروه مبارزه کند، دوست ماست. به همین دلیل کسی جرأت نداشت در زندان با مارکسیستها بحث کند. می گفتند: ما دشمن مشترک داریم و نباید با هم درگیر شویم تا دشمن سوء استفاده کند.
اگر کسی در زندان با مارکسیستها مخالفت می کرد، طرد می شد.
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 68