من جزو هشتمین گروه بودم که نوروز 57 از زندان آزاد شدم. آن وقتها حرکتهای سیاسی و تجمعات انقلابی مردم زیاد شده بود، ولی متأسفانه کسی نبود که این حرکتها را سامان دهد. بچه هایی که از زندان آزاد شدند، یکی از هنرهایشان این بود که این حرکتهای خودجوش را جهت بدهند و من یکی از آن افراد بودم.
آقای لاهوتی در پادگان عباس آباد مستقر شد و پیغام داد که : فلانی انقلاب شده، حکومت اسلامی شده، حضرت امام هم از پاریس آمده اند، چرا تو حرکت نمی کنی؟
رفتم و او را در پادگان ملاقات کردم. به همه چیز احاطه داشت. تعدادی از افسران حزب اللهی هم در اختیارش بودند.
اینها ارتشی های مسئله دار را معرفی و خلع سلاح می کردند و لباس نظامی را از تنشان در می آوردند و بیرونشان می کردند. من هم پیش آقای لاهوتی بعضی اوقات تا 12 شب می ماندم و کار می کردم و در جمع آوری اسلحه ها و معرفی افسران ناپاک رژیم دخالت داشتم. آن موقع کمکهای من حاشیه ای بود. زمانی که کمیته انقلاب اسلامی شکل گرفت، من به آقای لاهوتی گفتم : از آنجا که مدتها در بازار بودم و افراد را خوب می شناسم، مسئولیت کمیته بازار را برای من بگذارید. من می توانم آنجا را اداره کنم. ایشان هم نوشت و من چهارسال مسئول کمیته بازار شدم. وقتی کمیته ها فعالیتشان کم شدند، استعفا دادم و به دعوت آقای
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 112 سرحدی زاده شش سال مشاور عالی رئیس هیأت ویژه وزارت کار بودم.
در این هیأت ویژه، آقایان اکبر عزیزی، حسین بنکدار و ضیاء رئیسی هم بودند. بعد که شهید لاجوردی مسئول سازمان زندانها شد، از من خواستند که با ایشان همکاری کنم. مدتی نیز معاون انتظامی سازمان زندانها شدم.
کتابخاطرات اسدالله تجریشیصفحه 113