□ خاطرم هست در اولین ملاقاتی که خدمت حضرت امام رسیدم سه تا سؤال از من کردند که در ذهنم حک شده و از یادم نمیرود.
حضرت امام اول از همه پرسیدند که آن مسألهای که شاه میگفت، انرژی خورشیدی، چیست؟ خیلی هم زیبا میپرسیدند که من همان جا یکه خوردم که مثلا امام به این ریزهکاریها دقت دارند. آن موقع من مسأله نیروگاههای خورشیدی یا سلولهای خورشیدی و آن چیزی را که تا آن روز بود خدمتشان گفتم.
و مسأله دیگر مسأله فیوژن هستهای که آن موقع هم سر زبانها بود، منتها حالا یک خرده بیشتر شده. من آن چیزی که تا آن روز بود گفتم که این مسأله فیوژن هست. همین که خداوند در خورشید انجام میدهد. و
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 63 گفتم که این را در حقیقت اگر ما بتوانیم روی زمین پیاده کنیم این نیروگاهها در حقیقت مثل خورشید است. ببینید نیروگاههای خورشیدی فرق دارد، آن انرژی خورشیدی را میگیرد، گرما را میگیرد و آب را گرم میکند فرضا یا بخار درست میکند اما این کاری که خداوند در خورشید انجام میدهد اتمهای سبک را میزند به هم که به این میگویند همجوشی یا گداخت. خب این کاری است که بشر تا این لحظه نتوانسته صنعتش را انجام بدهد چرا؟ آزمایش آن را انجام داده است. البته این رشته، رشته خود شهید چمران هم بوده است.
یکی از سؤالهای حضرت امام این بود و خلاصه پاسخ من هم همین بود که هم انرژی خورشیدی را عرض کردم و هم این گداخت هستهای را. دومین سؤالشان درباره نیروگاههای اتمی بود که من عرض کردم که آن موقع میخواستند 23 تا درست کنند ما حالا دنبالش هستیم که انشاءالله بتوانیم یکیش را انجام بدهیم. سومین سؤال حضرت امام این بود که حالا در حقیقت در چه وضعی هستیم؟ که من گفتم وضعمان این است که زمان شاه یک عده بودند که کار را ول کردند و رفتند و الآن ما در حد خیلی نازلی هستیم که کمکم این کار جلو آمد و تا آن موقعی که ایشان آن سؤال را فرمودند. خب ما واقعا در وضع پایه بودیم که من عین آن واقعیت را خدمتشان گفتم و گزارش کارهایی را هم که تا آن روز شده بود خدمتشان دادم ایشان هم خیلی شاداب شدند.
برایم مهم است که امام خیلی با دقت تمام گوش میدادند و من احساس میکردم به خصوص به آن قضیه تعداد نیروگاهها که شاه میخواست بسازد این چیزها را گوش دادند و هم این قضیه گداخت هستهای و آن انرژی خورشیدی را گوش کردند و من احساس کردم که
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 64 از آن استقبال کردند. این کل دیدار من بود با ایشان در آن روز که 45 دقیقه یا یک ساعت طول کشید.
□ امام در این مورد رهنمود دیگری نفرمودند؟
■ البته چیز خاصی که شما این کار را بکنید یا این کار را نکنید نفرمودند، منتها نگرششان این بود که من احساس میکردم مثبت است. من یادم است که ایشان یک تشکری کردند و من رفتم. در آن روز کسی همراه من نبود و در همان اتاقی بودیم که ملاقات میشد.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 65