در سال 48 یکی از دوستان که جزوه ولایت فقیه امام خمینی به دستش رسیده و خوانده بود برای من صحبت کرد و من نیز به آن علاقمند شدم. گفتم: من مقلد آقا هستم شما آن جزوه ولایت فقیه را اگر میتوانی برای من بیاور. قبل از وی تعدادی از دوستان از خارج آمده بودند که با انجمنهای اسلامی در ارتباط بودند وی نیز با انجمنهای اسلامی خارج و نهضت آزادی و جبهه ملی در ارتباط بود، اما من بیشتر با روحانیون و منبریها رفت و آمد داشتم. به هر حال وی این جزوه را برای من آورد. آن جزوه تقریبا متن کتاب «ولایت فقیه» بود و حدود، ده، پانزده فصل داشت. من یک شب آن را امانت گرفتم و پس از خواندن تحویل دادم. این جزوه به صورت تا خورده بود که میشد آن را در جیب گذاشت. در آن زمان کتابها و جزوههایی که در اختیار جوانان قرار میگرفت مثل حالا نبود جوانان حالا باید واقعا قدرشناس باشند که به هر خانهای میروند صدها کتاب و جزوه و انواع مجلات وجود دارد به طور مثال در
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 128 آن زمان مجله مکتب اسلام و تعداد محدودی مجله که علنی بود، وجود داشت. حتی کتابهای مثلا مهندس بازرگان در اختیار همه نبود و به صورت قاچاق پخش میشد، کتبی که در زمینه جوانان باشد معمولا کم بود مگر برای کسی که در حوزه درس بخواند. اطلاعات جوانان بیشتر مربوط به همان مطالبی بود که در پای منابر میشنیدند یا در جلسات خصوصی و انجمنهای اسلامی بحث میکردند؛ تعداد انجمنهای اسلامی در هر شهری ممکن بود یکی ـ دو تا باشد و خیلی هم جوانان استقبال نمیکردند. مثلا انجمن حجتیه [در آن زمان] جلساتی را برگزار میکرد. من برای اولین بار در نیمه شعبان به آنجا رفتم؛ این انجمن دارای زرق و برق و تشریفات بود. یک نفر در آنجا بسیار اصرار داشت که ما جلسات خوبی داریم، فلانی می آید و... من یکی، دوبار بیشتر به آنجا نرفتم.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 129